نگاه نیزه سواران به سمت پایین است
به سمت جمع اسیران آل یاسین است
سر بریده ی هجده برادر زینب
چقدر درهم و آشفته است غمگین است
نگاه نیزه سواران به سمت پایین است
به سمت جمع اسیران آل یاسین است
سر بریده ی هجده برادر زینب
چقدر درهم و آشفته است غمگین است
اقا سلام گم شده ام در هوایتان…
جلدم نما با جلوه دلربایتان
در هر کجا سخن از لطف خان توست…
جانم فدای بیرقو بزم سیاهتان
یک اربعین برای شما گریه کرده ام
با نام سید الشهدا گریه کرده ام
تا گفت السلام و علی… گریه کرده ام
آقا به سمت کرببلا گریه کرده ام
من بال و پر شکسته ام آقا پَرَم بده
آقا بیا و بال و پرِ دیگرم بده
بار دگر غلامی ما را قبول کن
ارباب من سِله از مادرم بده
منم و گریه ام و دیدۀ تر خواستنم
نظری کن به تمنای نظر خواستنم
آخرش من به تو ای دوست تعلق دارم
مفروشی تو مرا مردم اگر خواستنم
از بس شبیه فاطمه رویش کبود بود
گفت ای حسین ضاربت آیا یهود بود؟
پیشانی ات شکسته و تغییر کرده است
اصلا کسی نگفت که جای سجود بود
من ناز را در چشم شهلایت کشیدم
یک عالمی را مست و شیدایت کشیدم
عیسی بن مریم را کنار جانمازت
مات نفس های مسیحایت کشیدم
آخر بگو چه چاره کنم با غم فراق
آهى ز حسرت است فقط همدم فراق
با گریه کردن این دلم آرام مى شود
یعنى که اشک بود فقط مرحم فراق
قطره ای بودم وچکیده شدم
سمت دریای تو کشیده شدم
بارهاست سنگ عاشقی خوردم
باز اطراف عشق دیده شدم
سیه پوش غم تو جان و تن شد
زداغت هر دلی غرق محن شد
بمیرم قاتلت شد همسر تو
غریبی توهم مثل حسن شد
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بی امام شد
دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت
آنقدر اشک ریخت که چشمش تمام شد
پاشیده از هم لشگرت ای داد بی داد
افتاده از پا خواهرت ای داد بی داد
افتاده بی دست و علم با مشک خالی
در علقمه آب آورت ای داد بی داد