چرخ و فلک و ستاره حیران دیده ام
آن محنت و غم که کس ندید,آن دیده ام
نوحی به هزار سال یک طوفان دید
من نوح نیم, هزار طوفان دیده ام
چرخ و فلک و ستاره حیران دیده ام
آن محنت و غم که کس ندید,آن دیده ام
نوحی به هزار سال یک طوفان دید
من نوح نیم, هزار طوفان دیده ام
ناگفته ها دارد دل غم پرورت با من
حرفی بزن از گوشۀ چشم ترت با من
بانوی محجوبم بیا و در میان بگذار
شرح بلایی را که آمد بر سرت با من
با نام عشق, خلقت انسان شروع شد
جانی گرفت و غصّه به این سان شروع شد
فریادِ طبل, ضجّهی زنجیر, شور سنج
با رعدهای تعزیهگردان شروع شد
یا ایّها الکریم ببین بی بضاعتم
مهمان نامناسب ماه ضیافتم
دیدم که بار رحمت عام است آمدم
هرگز به روی من نزدی بی لیاقتم
رفتیندیدی بعد تو دیگر چه حالی داشتم
گفتم کهمی آیی ولی با خود خیالی داشتم
چشمم بهراه رفته و دلخوش به راه آمدن
امانگاهی مضطرب دل شوره حالی داشتم
می چکداز پای نی خونابه های روی تو
می زندشلاق می آیم هر آن دم سوی تو
می کشاند موی هایم را به غارت می برد
معجری را که برایم دوخت زد بانوی تو
جمله فرشتگان به ید او شدند خلق
سبوحشان به زمزمه ی یا علی علی
فرمود حق که سجده به نور علی کنید
آدم که بود؟ علم الاسما علی علی
با آسمان قسمت بکن بال وپرت را
بردار از روی زمین چشم ترت را
این تکه های گمشده راز رشیدی ست
یعنی تصور کن علی اکبرت را
شکوهی در میان دختران داشت
سری بالاتر از هفت آسمان داشت
اگر چه سن وسالش غنچه می زد
ولی گل بود وقلبی مهربان داشت
عاشقان در حجاب یکدگرند
پرتو آفتاب یکدگرند
گاه تصویر قاب یکدگرند
همه زیر نقاب یکدگرند
خیز و خود را بکن آماده که او می آید
منشین و بشو استاده که او می آید
بشنو از دور صدای قدمش را حس کن
نظر افکن همه بر جاده که او می آید
منتظر باش که گلبانگ ندایش شنوی
مرد میدان شو و آزاده که او می آید
عطر پیـراهن او میرسدم از هر جا
مژده ای عاشق دلداده که او می آید
می رسد از همه جا رایحه ناب ظهور
دور گـردون خبرم داده که او می آید
دل گواهی بدهد رؤیت او نزدیک است
زانکه این بر دلم افتاده که او می آید
باید آماده شوی تا که کنی استقبال
باید آغوش تو بگشاده که او می آید
شاعر : احمدی فر (با تخلص مبشّر)