عمو حسین(ع)

کاش فریاد بر سرش نکشد
به روی خاک پیکرش نکشد

دشمنش را بگو که حداقل
عمویش را برابرش نکشد

عزیزم حسین(ع)

من ازموج دریای غم آمدم
من از چشم های ترم آمدم

من از سرزمین درون خودم
من از نیستی از عدم آمدم

طفلان زینب(س)

سابق از این مگر چه کسی دیده در جهان
تابیدن و ظهور دو خورشید ، همزمان

وقت نظر به صورت چون قرص ماه شان
در پشت ابرِ شرم شود مخفی آسمان

طفلان زینب(س)

دو برادر دو تا پر پرواز
دو ستاره دو آفتاب حجاز

دو لب تیغ ذوالفقار حسین
دو گل لاله‌ی بهار حسین

بابای خوبم

ناله من به جیگر نمیرسه
حال من خوب به نظر نمیرسه
بعد از آتیشه تو خیمه ها بابا
دیگه موهام به کمر نمیرسه

صدحیف

تیرگناه تا به کمانم گذاشتم
دردی عمیق در دل وجانم گذاشتم

صدحیف جای تربت ارباب راگرفت
این غیبتی که روی زبانم گذاشتم

سه ساله ارباب

رفتنت مثل رفتن خورشید
بعد تو سهم دخترت شامه
توی تاریکی خرابه ی شهر
روی ماهت چیزی که میخوامه

بابا حسین

غیر از بیابان ها دگر جایی ندارم
آن قدر سیلی خورده ام نایی ندارم

باید بیایند و تو را اینجا ببینند
آن ها که می گفتند بابایی ندارم

آخر سر آمد

آخر سر آمد
گفتم می آیی دیدن من ؟ با سر آمد

ای طعنه زن ها !
دیدید بابای رقیه آخر آمد؟

شب سرد خرابه

شب سرد خرابه آمد اما «سر» نمی‌آید
شده با سر بیا که بغض‌هایم سر نمی‌آید

به من گفتند با زور کتک بابا نگو‌ اینقدر
ولی از دختران ، بابا نگفتن بر نمی‌آید

گوشه ی خرابه

گوشه ی خرابه مهمون منی
پریشونتم پریشون منی
دندونای خودتم شکسته باز
نگرون من و دندون منی!؟

اصلا خبر داری

اصلا خبر داری چه آمد بر سر من؟
بازیچه ی شمر و سنان شد معجر من

تو جان من بودی و بعد از رفتن تو
جانی نمانده بی گمان در پیکر من

دکمه بازگشت به بالا