دل پریشانم، نگار دل پریشانم کجاست
یوسف خیمه نشینم، ماه کنعانم کجاست
آیه ی مستور در تفسیر قرآنم کجاست
در پس این ابرها،خورشید پنهانم کجاست
آی مردم، تک سواری را که میخوانم کجاست
هرچه بین راه گفتم شد علی
هرچه وصف ماه گفتم شد علی
هرچه مدح شاه گفتم شد علی
هرچه بسم الله گفتم شد علی
آمدی ای که از قبل خلقت
روح عرفانی اعتکافی
شیر مادر حلالت که حتی
سینهء کعبه را می شکافی
می زنم باز چون کبوتر پر
دور و اطراف شهر پیغمبر
با خدیجه می آورند از عرش
سوره ای قدر وسعت کوثر
از غمت ویرانم امّا خانه آبادم حسین
می رسد با ناله اش زهرا به فریادم حسین
می روم آشفته و زخمی سرِ خاک بقیع
می رود تا کربلایت داد و بیدادم حسین
صورت توحید دارد سجده های فاطمه
سجده باید کرد پس تنها به پای فاطمه
خلقت زهرا ولایت داشت دنبال خودش
مصطفی ختم رسل شد در حرای فاطمه
به رغم هجر تو شد عمر من تمام آقا
گدای اول صبح آمده… سلام آقا
صِدام کردی و خود را زدم به نشنیدن!
نگشته ام سحری با تو همکلام آقا
با اذان تصدیق کن من را دوباره ای بلال
چون شده پشت در این خانه حقم پایمال
اشهد ان علی گفتم ولی خوردم زمین
هیزم آوردند اینجا با فتاوای رجال
آسمان نگاه تو تیره
اشک چشمان من شده جاری
قطره قطره چو شمع میسوزی
و به پای غریب می باری
دلم را به بزم محبت کشیدی
دوباره مرا پای صحبت کشیدی
ز بی آبرویی من هم گذشتی
از این نوکر پست، منّت کشیدی
تویی که یاور و منّای احمدی سلمان
چرا به گریه فتادی، مردّدی سلمان
بیا به داخل خانه، خوش آمدی سلمان
چه خوب شد که سری هم به ما زدی سلمان
بانگی زدند بر همه… یاصبر و یا صبور
آتش رسید بر در خانه، بلا به دور!
انگار واژه ها همگی جان گرفته اند
گویا دمیده اند در این شهر، نفخ صور