میا به کوفه که بر قتلت افتخار کنند
برای سنگ زدن بر سرت, قمار کنند
میا به کوفه که صیادهای گرگ صفت
غزال های بیابانتان شکار کنند
میا به کوفه که بر قتلت افتخار کنند
برای سنگ زدن بر سرت, قمار کنند
میا به کوفه که صیادهای گرگ صفت
غزال های بیابانتان شکار کنند
آن دم که رفت بر سر نی رأس آن شهید
شاید شبیه عمه ی تو قامتت خمید
و آن دم که گوشواره ز گوش سکینه رفت
شاید که گیسوان تو یک لحظه شد سپید
سید علی احمدی (فقیر)
شعلۀ شمع ز سوز جگرش می سوزد
دل خورشید به حال قمرش می سوزد
چشم گردون ز غمش اشک فشان خون افشان
که به داغ دل نیکوسیرش می سوزد
بادوباره مشام دلم معطر کرد
فضای جان مرا پُر ز مُشک و عنبر کرد
شمیم یار بیاورد و دیده ام تر کرد
دلشکستۀ عشاق, پُر ز آذر کرد
تا که شمشیر به پیشانی مهتاب نشست
دخترش دست به پیشانی و بی تاب, نشست
تا که گفتند شگفتا چه علی را بهنماز؟!
عرق شرم به پیشانی محراب نشست
سید علی احمدی (فقیر)