یا جواد الائمه

به نام تو بهشتی می کنم حال جهنم را

خدا را شکر که آموختم من اسم اعظم را

بدون جلوه ات در کودکی , باور نمی کردند

تکلم های در گهوارهٔ فرزند مریم را

گدا

شاه شد با تو هر گدا زهرا

چاه شد بی تو راه ها زهرا

از چه روز و کجا؟ ٬ نمی دانم

بوده ام با تو آشنا زهرا

ای امام عسکری

گفت ابوهاشم که بود از یاوران عسکری

آن که جانش بود پُر از عشق آن مِهر هُدی

گشتم از ظلم و جفای دشمنان اهل بیت

روزگاری در غل و زنجیر و زندان و بلا

منطق علم

آنگونه که به یُمن قدومت در این سرا

ساوه بدون آب و سماوه پرآب شد

این ساوه های چشم مرا هم سماوه کن

ناگفته این دعای دلم مستجاب شد

مزد رسالت

 

این چند روزه لرز تنت بیشتر شده

شاید تو را هم از قفس غم رها کنند

این آب از گلوی تو پایین نمی رود

بس کن دگر ٬ بگو پسرت را صدا کنند

 


خلیفه قاتل زهراست

 

سرِ انکار , آخر کار , خواهد رفت بر دارش

خدایا جان من را هم اگر راضی است بردارش

چرا راضی شوم بر بیعتی که از همان اول

به سقط بار آتشبار زهرا بسته شد بارش؟

سالار زینب(س)

برای درد دل من که بی صدا مانده

پس از تو آن که بفهمد فقط خدا مانده

اگرچه خسته ام اما هزار شکر هنوز

برای گفتن یک وا أخاه نا مانده

بوریا

 

اگر که ذکر لبم غیر ربنا نشود

به جز وصال تو مقصود آتنا نشود

چقدر هی شب جمعه بیاید و برود

و روزی من بیچاره کربلا نشود؟

مدافع حرم

با خودت هیچ گفته ای یک بار

دختر نازدانه ای داری؟

بین این سوره های زندگی ات

کوثر عاشقانه ای داری؟

چشم جبریل

 

تا پَرِ سوخته اش را سوی گهواره کشید…

و پر و بال گرفت و به سوی عرش پرید…

و ملائک همه دیدند که ممتاز شده است…

این سرافکندهٔ دیروز سرافراز شده است…

دوباره ناز کنم

نیاز کن که به رویت دوباره ناز کنم

و یا تو ناز نما تا که من نیاز کنم

ز عرش نیزه به فرش کجاوه پا بگذار

که زیر مقدم تو هر دو دیده باز کنم

سراغ پدر

بیدار شد ز خواب و سراغ پدر گرفت

از تاب رفت و بر دل او شعله در گرفت

شرح غم و فراق و عطش را ز سر گرفت

از دیده گوهر تر و خون جگر گرفت

دکمه بازگشت به بالا