علی است شـاهد درد و بـلای زهرایش
و اوست کـوهِ غمِ جـان فضای زهرایش
سکوت شیرخدا..فاطمه..کتک.. هرگز
به جز بخـاطـر أمـر خـدای زهرایش
علی است شـاهد درد و بـلای زهرایش
و اوست کـوهِ غمِ جـان فضای زهرایش
سکوت شیرخدا..فاطمه..کتک.. هرگز
به جز بخـاطـر أمـر خـدای زهرایش
دیشب علی در چاه غربت زار میزد
از داغ زهرا بر در و دیوار میزد
دور از نگاه زخمی ام المصائب
پهلوی خودرا بر نوک مسمار میزد
داشته باشد دگر این خانه چه سان در؟
هرچه کشیده ست, کشیده ست از آن در
مهر سکوتی به لبش بود هماره
کاش چنین باز نمیکرد دهان, در
نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد
ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف
گفتم زکوچه..نفسم تنگ و بریده شد
گفتم که سیلی و رگ قلبم دریده شد
دیدم که دست, خسته به دیوار می نهی
گفتم به خود, نسیم جدایی وزیده شد
بانو سه ماه منتظر این دقیقه ام
مشغول کار خانه شدی! خوش سلیقه ام !؟
زهرا مرا چه قدر بدهکار می کنی!؟
داری برای دل خوشی ام کار می کنی؟
آتش گرفت این در و آتش گرفت دل
افتاده بود مادر و آتش گرفت دل
در حیرتم دوزخ و درب بهشت , نه
می سوخت قلب حیدر و آتش گرفت دل
حرمت شکسته اند و نوشتند ملال نیست
کشتند اهل خانه و گفتند قتال نیست
اصحاب هر کدام به دنبال خویشتن
حتی به گوش شهر صدای بلال نیست
ای دل خوشی خانه ام , ای بانوی حرم
با خود مبر صفا ز سرای محقرم
ای تازیانه خورده پرستوی من مرو
چهره کبود پر مکش از لانه , بی پرم
شکسته قامتی ای یار نیمه جان علی
چه بی فروغ شدی ماه آسمان علی
مرا به خاک نشانده قد هلالی تو
گرفته سوسوی چشمان تو توان علی
با چشم های بی نوایش گریه می کرد
مسمار هم حتّی برایش گریه می کرد
هر چند بُغضش آسمان را سخت آزرد
گویا زمین بر گریه هایش گریه می کرد
آهسته گویمت نکند بشنود رباب
گهواره در حراجی بازار دیده اند
شاعر؟؟؟