میلاد عشق

 

پیاله پیاله غزل میزنم

شکر, جام باده, عسل میزنم

سخن از شباهت به زهرا شده

که از یک سه ساله مَثُل میزنم

خمار نگارها

ما را نوشته اند خمار نگارها

سوزانده اند بین شرار نگارها

عشاق یار میثم تمّار میشوند

خود را کشانده اند به دار نگارها

رقیه مذهب شدم

مست شدم رقیه مذهب شدم

باده خور از ساغر زینب شدم

شکر که قلاده زدندم ز لطف

تا سگ این بیت ملقّب شدم

توحید شالچیان ناظر

أنا کلب الرّقیه

 

ساده و بی کنایه می گویم

مثل ترتیل آیه می گویم

تا در این سینه ام نفس باقیست

” أنا کلب الرّقیه ” می گویم

 توحید شالچیان ناظر

 

عابر تنهای سامرا

گر تو مدد دهی قلمم نوحه گر شود

مرثیّه خوانِ محفل چشمان تَر شود

اینجا به خام نمره ی بالا نمیدهند

دلسوخته مرتبه دار است و سَر شود

ای لیلی صحرای دل حضرت ارباب

حورا شده در گرد تو پروانه ترین ها

تو کعبه ی عشّاقی و جانانه ترین ها

ای لیلی صحرای  دل حضرت ارباب

مجنون شده ی عشق تو دیوانه ترین ها !

به رنج شانه زدی گیسوان زینب را

قلم به دفتر حق نقش شوکتت انداخت

تمام جلوه ای از شرح آیتت انداخت

نبود جاده و پایی قدم در آن بزنم

خدا دلم به مسیر محبتت انداخت

دکمه بازگشت به بالا