این صبر بدانند که سر می آید
از گرده شان دمار در می آید
توهین به امام مهربانی! هیهات
تنها ز حرام زاده بر می آید
یوسف رحیمی
این صبر بدانند که سر می آید
از گرده شان دمار در می آید
توهین به امام مهربانی! هیهات
تنها ز حرام زاده بر می آید
یوسف رحیمی
از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد
به نور ناب نگاه چهارده خورشید
وجود و فطرت و ذات مرا منور کرد
از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد
و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد
به نور ناب نگاه چهارده خورشید
وجود و فطرت و ذات مرا منور کرد
بین محراب ازل گرم سجودی بانو
اولین فاطمۀ صبح وجودی بانو
سرّ «لولاک» که تکلیف مرا روشن کرد
علت خلقت افلاک تو بودی بانو
قلبیپر از اندوه و جراحت دارد
ازغربت مرتضی مصیبت دارد
آن روزخودش غسل شهادت می کرد
می گفتکه زخم کهنه زحمت دارد
بی پرده,صریح , منجلی می گفتی
از سرّ حمایتاز ولی می گفتی
پهلوی تو راشکسته بودند اما
در هر دمو بازدم علی می گفتی
یوسف رحیمی
آتش زده اند هستی حیدر را
آیات نجیب سورهی کوثر را
با آتش کینه هایشان این مردم
دادند چه خوب اجر پیغمبر را
با آنکه استقامت تو فرق می کند
این روزها حکایت تو فرق می کند
اینجاست درد, دشمنت آخر غریبه نیست
بعد از رسول, غربت تو فرق می کند
در مدینه می زنند این خانه را در بیشتر
رفت و آمدها شده بعد از پیمبر بیشتر
گل که پرپر شد شمیمش را همه حس میکنند
می رسد از کوچه عطر یاس پرپر بیشتر
میان کوچه پیچیده
صدای همهمه , ای وای
کنار خانه ای دلسوخته
بی واهمه, ای وای
عید جدیدی آمد و آغاز سالیست
آقای من! این بار هم جای تو خالیست
وقتی که لب میخندد و دل غرق آه است
یعنی که بی تو عیدهای ما خیالیست
آمدی و بهشت را با خود
به دل این کویر آوردی
کوثرانه قدم زدی در شهر
خیرهای کثیر آوردی