شعر عيد غدير خم

بالاترین دست…

دستان تو حالا شده بالاترین دست

جبریل بوسه میزند بر اینچنین دست

خلق ازل , کار ِ ابد بر عهده یِ توست

ای اولین دستِ خدا , ای آخرین دست

اذازلزلت…

مقصود من از بیان هر عرض تویی

  دنیا همه مستحبّی و فرض تویی 

خواندیم به سوره ای یقول الإنسان

انسان اذا زلزلت الأرض تویی

مجید لشگری

 

امیرالمومنین علیه السلام

تا پیشه شان شاعر آیینی شد

حال دل شان همین که می بینی شد

گفتند علی خداست گفتیم که نه!

این کفر چقدر کفر شیرینی شد

مجیدلشگری

 

الیوم اکملت لکم دینکم

دلم با یا علی هر بار جانی تازه میگیرد

کتاب عشق با نام علی شیرازه میگیرد

من از “الیوم اکملت لکم” اینگونه فهمیدم

خدا با مهر او دین مرا اندازه میگیرد

برای تهنیت

برای تهنیت آن یار با وفا امروز

زدردر امد چون هدهد سبا امروز

گشود اناب گوهر فشان و خنده کنان

پس از سلام به من داد مژده ها امروز

غدیرخم

کار من نیست که بنشینم املات کنم

شان تو نیست که در دفترم انشات کنم

عین توحید همین است که قبل از توبه

باید اول برسم با تو مناجات کنم

روزهجدهم

آفتاب ظهر روزهجدهم

دید ساقی ایستاده پای خم

باخدایش عشق بازی می کند

صحبت ازافشای رازی می کند

شق القمر

چوشهر علم نبی گشت در علی بشود

بدا به حال هرآن کس که بر علی بشود

 

غدیر صحنه ی اوج ولایت است ببین

پیمبر آمده از هر نظر علی بشود

 

خدا شود به خداونداگر که یک پله

از این که هست علی بیشتر علی بشود

 

چه محشری شده برپا به روی بار شتر

حساب کن که نبی ضرب در علی بشود

 

در این معادله اصلا درست هم این است

خبر رسان که نبی شد خبر علی بشود

 

نه اینکه نام علی حافظ ابوالبشر است

قرار بود دعای سفر علی بشود

 

تبر به دست اگر بت شکن شد ابراهیم

نبی ست بت شکن اما تبر علی بشود

 

چه در غدیر چه در خیبر و چه در محشر

فرار هست فقط یک نفر علی بشود

 

به غیر فاطمه آن هم نه درتمام جهات

نمی شود که کسی این قدر علی بشود

 

فقط برای حسین است این فضلیت که:

پدر علی و هرآنچه پسر علی بشود

 

نه هر جدال که در اوج جنگ کرب و بلا

حسین تر شود عباس تر:علی بشود

 

چه در زمان نبی و چه در دل محراب

همیشه باعث شق القمر علی بشود

  مهدی رحیمی

وادی طف

باید که با عرش خداوندی طرف شد

وقتش شده تا عازم شهر نجف شد

هر کس ولایت را به فرزندش نیاموخت

فرزند او در دین و دنیا ناخلف شد

همه کاره

شعر من از کرم اوست که ارزش دارد

این جهان از قدم اوست که ارزش دارد

هیئت ام با علم اوست که ارزش دارد

خادمی حرم اوست که ارزش دارد

 

ظهردم بود و

ظهردم بود و برکه هم تشنه ؛برکه‌ای که تببیابان داشت

دل او مثل تکه های سفال ؛اشتیاق نماز بارانداشت 

ظهر یک روز آفتابی بود ؛ برکه پلکی زد و نگاهشرفت

باز هم تا به انتهای کویر؛حسرت جانگداز آهش رفت 

آیینه

تا ملائک همگی دور علی چرخیدند

حاجیان را ز ارادت به علی سنجیدند

حاجیانی که همگی منتظر حق بودند

در بر احمد مختار علی را دیدند

دکمه بازگشت به بالا