پدری خَم شده تا دردِ کمر را بِکِشَد
مادری مانده که تا نازِ پسر را بکشد
چشمِ او خورد به لبهای تَرک خورده و گفت
کاش میشُد به لبش دیدهی تر را بکشد
پدری خَم شده تا دردِ کمر را بِکِشَد
مادری مانده که تا نازِ پسر را بکشد
چشمِ او خورد به لبهای تَرک خورده و گفت
کاش میشُد به لبش دیدهی تر را بکشد
جم شدن دوروبرش داره میره
با علی اصغرش داره میره
بعد شیش ماه چجوری دل بِکَنِه
روی دستش پسرش داره میره
آتش خورشید تا اسباب شد
تشنگی در خیمه ها هم باب شد
واژه ی «آب زلال» کربلا
بعد عباس علی «نایاب» شد
ای ولی الله گهواره نشین
دستهایت پرچم فتح المبین
گریه هایت خطبه های حیدری
حجت کبرای محشر! محشری
خون می کنی تو بر جگرم, دست و پا مزن
آرام تر, علی, پسرم, دست و پا مزن
اینها تو را به تیر سه پر آب داده اند
پیش نگاه اهل حرم, دست و پا مزن
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بسته است
امید ؛بر شش ماه عمر او زمان بسته است
باب الحوائج بودن شهزاده یعنی که
دل برنگاه او مفاتیح الجنان بسته است
کاش این چنین نبود داستان کربلا
کاش از سنان و تیر و نیزه پُر نبود آسمان کربلا
می رسید لااقل زمان دیگری زمان کربلا
بعید نیست پدر با پسر یکی شده باشد
عجیب نیست پسر با پدر یکی شده باشد
که تیر نیز نفهمیده بر گلوی که خورده
حسین با علی اش آن قَدَر یکی شده باشد
ای سپه کوفه آفتاب شدید است
غنچه من رنگ آفتاب ندیده است
جنگ شما با من است! طفل چکاره ست؟!
رنگو روی ماه منچقدر پریده ست
حرمله الهی که خیر نبینی
هنوزم نخشکیده اشک رباب
با دلش چه کرده این غم که دیگه
نمیشه پیشش بیاری اسم آب
مادری بین خیمه غمگین بود
سرش از شرم رو به پایین بود
پیش چشمان بانوان حرم
دیده اش پر شد از نم و شبنم
گرچه از دور از آن فاصلهها زد بد زد
آتش انگار که بر کرببلا زد بد زد
چقدر هست مگر بچه سه جایش بِرَود
وایِ من بر سه هدف او به سه جا زد بد زد