عاقبت بچه شیر… شیر شده
وارثِ الـغـدیر اَمیر شده
از دلِ گاهـواره زود پرید
گفت بابا حسین دیر شده
عاقبت بچه شیر… شیر شده
وارثِ الـغـدیر اَمیر شده
از دلِ گاهـواره زود پرید
گفت بابا حسین دیر شده
تشنه ای با تشنه ای آمد سپاهی رفت عقب
لشگر آماده ی کوفه ز آهی رفت عقب
رو زد اما روی اورا برزمین انداختند
بچه ترسید از صدای طبل شاهی رفت عقب
دست را بر طناب میگیرد
بچه را از رباب میگیرد
دست و پا میزند علی اصغر
تیر دارد شتاب می گیرد
زبانحال حضرت رباب باحضرت ششماهه
آناوین جانی سولان رنگیوه قرباندی علی
کربلاده سو بهاسی بولورم جاندی علی
ره تسلیم و رضادن بوگجه چیخما بالا
سینمه باخما یانان قلبیمی چوخ سیخما بالا
همه ی بال و پرش را بردند
پیش چشمش ثمرش را بردند
بعد گهواره شش ماهه او
معجر شعله ورش را بردند
شروع تلخ ترین لحظهء تلاقی بود
تمام معرکه مبهوت اتفاقی بود
زمین دوباره شد آبستن حوادث شوم
زمان گدازه ای از آتش فراقی بود
تا که داغت به دلِ شعله ورِ گهواره ست
دلِ خلق دو جهان خونْ جگرِ گهواره ست
تا زمانی که برای تو نشیمن گاه ست
سایه ی بال مَلـَک رویِ سرِ گهواره ست
هوای قلب, حسینی… دو چشم بارانی است
هوای میکده از نام دوست رحمانی است
گرفته شور محبت همه وجودم را
جدایی من و عشق حسین ویرانی است
گرفتم اینکه رفت از خاطر من این بداقبالی
چگونه سر کنم دور از تو با گهواره خالی
تبر در باغ کاری کرد با این میوه ی نورس
که حتی پخته شد از شعله های داغ او, کالی
من از لبخندهایت بر سر آن نیزه فهمیدم
پس از تو اشک عالم رابگیرم
زغم جان محرم رابگیرم
نمی شد دیرترمی آمد این تیر
نشد ازشیر طفلم رابگیرم
دو جرعه آب ندیدی رباب را کُشتی
سه جرعه تیر مکیدی رباب را کُشتی
نگاه سمتِ حرم نه , به سویِ علقمه کن
بگو عمو نرسیدی رباب را کُشتی
تا حرمله آمد به میدان با سه شعبه
شد آلت قتاله ی گلها سه شعبه
از هر برادر یک پسر قربانی اش شد
خورده یتیم مجتبی حتی سه شعبه