شعر شهادت حضرت مسلم (ع)

گریه هایم

گریه هایم می شود از شرمساری بیشتر
هر دقیقه می شود این بی قراری بیشتر
جای این زخم زبان ای کاش تنها می زدند
طعنه از هر تیغ دارد زخم کاری بیشتر

سلام شاه کربلا

سلام شاه کربلا یا حسین
درود ای خون خدا یا حسین

سلام بر پرچم ماه غمت
به گریه کن های شما یا حسین

مردِ غمگین

وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید
جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید

خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا
آنقدر بد دیدم که در باور نیاید

با شکوه آمده

هیچکس مثل من اینگونه گرفتار نشد

با شکوه آمده و بی کس و بی یار نشد

حال و روز منِ آواره تماشا دارد

تکیه گاهم بجز این گوشۀ دیوار نشد

هجوم زخم

منم تجسم شیری به دام افتاده
به دام جمعیتی بد مرام افتاده

چنان پراست شکمهایشان زمال حرام
که از سر همه عشق امام افتاده

غربت نشین

در آسمان بی کسی ام یک ستاره نیست
غربت نشین کوفه ام و راهِ چاره نیست

طوفان کینه ها شده راهی در این دیار
دریای غصه های دلم را کناره نیست

بزنند سنگ

دل بیقرار من می تپد از فراق یاری
که نوشته ام بیاید, به دیار بیقراری

چو به عشق پا نهادم, همه هستی ام فنا شد
تن من به تیغ و شمشیر و سرم به چوب داری

درد غربت

زدرد غربت تو شهر,غرق آهم شد
نگاه گرمِ تو از دور در نگاهم شد
همین که نام تو بردم شکست دندانم
سلام دادم و تنها همین گناهم شد

دارالإماره

نفس کشیدن او به شماره افتاده
کنارش چشم کبودش ستاره افتاده

بزرگ مردی خود را به او نشان میداد
همین که طوعه پی راه چاره افتاده

یادش بخیر

ای کاش دست من قلم میشد
تا واسه تو نامه نمیدادم
با خون نوشتم اسمتو بعدش
بی سر به پای اسمت افتادم

سنگ زدند

 

هر بلایی سرم آمد به فدای سر تو

به فَدایِ پرِ قنداقِ علی اصغرِ تو

می زنم دست بروی دست چکاری کردم

با چه رویی بشوم روبرو با مادر تو

میا کوفه حسین(ع)

بوی غربت از این زمین آید
ای حسین جان بیا و کوفه نیا
تلخی حرف هایشان سخت است
نیست اصلا در این زمانه وفا

دکمه بازگشت به بالا