در کوچه گرفتند اگر دور و برش را
چیدند اگر زخم ترین بال و پرش را
این ارث علی دوست ترین های قبیله ست
جا داشت در این شهر ببیند اثرش را
در کوچه گرفتند اگر دور و برش را
چیدند اگر زخم ترین بال و پرش را
این ارث علی دوست ترین های قبیله ست
جا داشت در این شهر ببیند اثرش را
در کوچه ها پیچید بوی آشنایش
بوی غریبی نگاه ردّ پایش
در کوچه ای که جبرئیل عرش پیما
می آمد از آن جا صدای بال هایش
تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست
بین این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست
هیچ کس نیست که سرگرم تماشایم نیست
نفسم مانده و جانی به سر و پایم نیست
آقا سلام می دهم از جان و دل به تو
تا این که بشنوم «وَ علیک السّلام» را
یک طرف سرمستی و غوغای عالم گیرشان
یک طرف طومار امضاهای بی تاثیرشان
زِراه آمده از خانه ی خدا برگرد
اگر خودم به تو گفتم بیا ٬ نیا برگرد
خدا کند که از این ره امیر برگردی
ز قبل آن که شوی بی سفیر برگردی
این دل برای دیدن روی تو تنگ است
در فکر این نامردمان تزویر و ننگ است
کوفه را با تو حسین جان سر و پیمانی نیست
هرچه گشتم به خدا صحبت مهمانی نیست
به خدا نامه نوشتم به حضورت نرسید
آن چه مانده ست مرا غیره پشیمانی نیست
اینجا دگر از بیعت و یاری خبری نیست
دیگر خبر از لشگر چندصد نفری نیست
وقتی که بیایی ز سفیرت اثری نیست
از او زره و خود و عبا و سپری نیست
می گریزد از کوفه هر کسی که پا دارد
دست اگر دهد بالی, این محیط جا دارد
شهر را فرو بگذار با تمام دیبایش
رو به بادیه کانجا فرش بوریا دارد
آب کوفه را خوردم شور بود چون چشمش
هر عزیز در کوفه چشم زخم ها دارد
شهر کوفه را دیدم سبز بود و بی حاصل
وحدت نقیضین است کوفه ماجرا دارد
می پرد چو فکر از سر می رود چو رنگ ازرو
عهد مردم کوفه خصلت حنا ارد
قوت غالبم سنگ است آینه است امکانم
سعی جلوه های من صد حرم صفا دارد
گر چه پیک مسلم شد, اعتماد بر او نیست
زلف خویش پنهان کن کوفه بادها دارد
کوفه آبرو خوار است با حرم میا اینجا
اژدهای صد چشم است سخت اشتها دارد
ابرها نمی گریند بادها نمی رقصند
وضع عید قربانم حال کربلا دارد
عشق آتشین من دست باد افتاده است
هر چه من دعا دارم کوفه ناسزا دارد
در یمن رکابت را ای عقیق خالی کن
کوفه بد تراش است و جوهرش جفا دارد
صد نفس تو را خواندم یک نفس اجابت کن
شاه بی نوا پرور در قفا دعا دارد
در قفا دعا دارد گر حسین بی لشگر
شمر از چه ای معنی پا بر آن قفا دارد
محمد سهرابی
بعد از نماز نافله ی شب دلم گرفت
تا صبح از غم تو مرتب دلم گرفت
با دیدن سواره و مرکب دلم گرفت
آقا فقط به خاطر زینب دلم گرفت