شعر وروديه كربلا

فراسوی جنت

:

سکنا میان اهل جهنم گزیده اند

قومی که از فراسوی جنت رسیده اند

پیش نگاه تند عرب ها برادران

ناز تمام دخترکان را کشیده اند

خیمه نَزَن

 

از این بیابان بوی غم می آید آری
دارد صـدایِ مـادرم می آید آری

مادر برایِ تو گرفتـه روضـه برگرد
یک دشت می بینم پُر از سَرنیزه برگرد

برگرد

 

اینجا کسی فکـرِ مُدارا نیست برگرد
دلواپـسی من که بـیجا نیست برگرد

هر سو نَظَر انداختم چیزی به غیر از…
سر نیزه وُ شمشیر پیدا نیست برگرد

بیا برگردیم

 

رنگ‌ها رنگ خزان است بیا برگردیم
این سفر بار گران است بیا برگردیم

صحبت از جایزه و ملک ری و گندم بود
خواهرت دل‌نگران است بیا برگردیم

ای آینه خواهر

 

تا باد به موی سرت افتاد دلم ریخت
تا اشک ز چشم ترت افتاد دلم ریخت

امروز میان تو و حربن ریاحی …
تاصحبتی از مادرت افتاد دلم ریخت

صاحب کرب و بلا

شده این جمله جوابِ چه خبر کرب و بلا ؟!
“صاحب کرب و بلا آمده در کرب و بلا”
از مدینه سفر عشق , شد آغاز … ولی
آمده حکم , که پایان سفر کرب و بلا

میهمان کوفه

کـاروانی آمده
کــهکـشـانی در زمینی آســمانی آمده
خاک می بالَد به خویش
چون به خـیرِ مقدمِ عَرشْ آشیانی آمده
وای ! پیشِ چشمها

رسیدیم

رسیدیم اینجا دل من تکان خورد
چه شد ناگهان محمل من تکان خورد

رسیدیم و طوفان رسیده ست حالا
چرا پرده محملم رفت بالا

خیمه را برپا کنید

طی شده منزل به منزل در هوای سوختن
نیست از ما هرکسی که نیست پای سوختن

هرچه میخواهد بیاید!باز عزت با من است
نوبتی باشد اگر اینبار نوبت با من است

گریه کنید

 

باید از داغ یار گریه کنید
مـثل ابـر بـهار گریه کنید

آمـده مـاه روضـه و ناله
با دلِ بی قرار گریه کنی

گیسوی با خون خضاب

حسین, گیسوی با خون خضاب, دیده قدیم
به سمت صحنه ای آمد که خواب دیده قدیم
رها شد از زه, تیری که آب دیده قدیم
که او هر آنچه ببیند رباب,دیده قدیم

راهی

حضرت عشق در پناه خدا
بسلامت برو سفر آقا

آمدیم از برای بدرقه ات
همه ایل ما فدای شما

دکمه بازگشت به بالا