وقتی مرا اشکی به دریا می رساند
یعنی شبم را تا به فردا می رساند
چشم ترم با این زبان بی زبانی
عرض سلامم را به آقا می رساند
وقتی مرا اشکی به دریا می رساند
یعنی شبم را تا به فردا می رساند
چشم ترم با این زبان بی زبانی
عرض سلامم را به آقا می رساند
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن
چشم امید من به دوتا قطره اشک بود
این چشمه خشک مانده، تو آن را نمور کن
غم تو آبروی ماست این غم را مگیر از ما
دلیل پلک های زخم! مرهم را مگیر از ما
نگاه خیس ما ارثیه ی آبا و اجدادی ست
بیا لطفی کن این حق مسلّم را مگیر از ما
ما جمله هوادار تو هستیم آقا
عمری است گرفتار تو هستیم آقا
کافی است که لب تر بکنی ، می میریم
ما میثم تمار تو هستیم آقا
آشفته شده زلف پریشان تو در باد
ای حنجرهی ملتهب از سرخی فریاد
در حنجرهی باد رها شد نفس تو
تا داد جهان را شرر آه تو بر باد
قرار دل بی قرارم حسین
هوای همیشه بهارم حسین
“من از کودکی عاشقت بوده ام”
هنوزم تو را دوست دارم حسین
السلام ای امام نوکرها
پاسخت التیام نوکرها
عشق یعنی حسین و دیگر هیچ
هست حرف تمام نوکرها
ماه عزا آمد دل عالم گرفته
زهرا بُنَیَّ یا بُنَیَّ دم گرفته
هرکس به هر نحوی عزادار شما هست
حتی خدا در عرش خود ماتم گرفته
فرقی ندارد که جهنم یا بهشت است
هرجا که میگویم حسین آنجا بهشت است
هر روز از این روضه به آن روضه دویده
حق دارد آنکه گفته این دنیا بهشت است
غم اگر هست در دلم غم توست
همه ی سال من محرم توست
تو به این چشم ها نظر داری
که حسینیه های اعظم توست
چشم اگر امسال را هم آبروداری کند
گریه میخواهد مرا از هرچه خود عاری کند
هر کسی اینجا هنر کرده است با اشک آمده است
کاش پلک از این هنرها پردهبرداری کند
اشعار سرخ دلشکنش را بیاورید
دمنوحههای سینهزنش را بیاورید
دارد صدای قافله از دور میرسد
اسفند وقت آمدنش را بیاورید