پای قرار عاشقی ات سر گذاشتی
از هرچه بهتر است تو بهتر گذاشتی
می خواستی که دل ببری از گدای خود
این کار را به عهده ی اکبر گذاشتی
پای قرار عاشقی ات سر گذاشتی
از هرچه بهتر است تو بهتر گذاشتی
می خواستی که دل ببری از گدای خود
این کار را به عهده ی اکبر گذاشتی
اگر مرا نظر لطفت انتخاب کند
مرا که ذره ام عشق تو آفتاب کند
رهین منت عالم نمی شوم هرگز
اگر حسین مرا نوکرش خطاب کند
سنگینی هجران دلم را میفشارد
وقتش شده اشکم چنان باران ببارد
سهمم فراق است و فراق است وفراق است
تقویم، دائم فصل هجران میشمارد
کدام خاک شبیه زمین کرب و بلاست؟
کدام روزِ دگر مثل روز عاشوراست؟
در این زمانه ی درد آفرینِ غم پرور
کدام خاک به جز تربت حسین شفاست؟
خلیل خواست که در راه حق جوان بدهد
بنا نبود کسی جز تو امتحان بدهد
نبی شبیه عبایی تورا به دوش گرفت
که تارو پود کسا را به ما نشان بدهد
دنیای بی تو رنگ آسایش ندارد
این زندگی بی عشق تو ارزش ندارد
ما را مران از خانه ات چون هیچ جایی
اندازه این خانه آرامش ندارد
سیر مسیر عشق شور و حال می خواهد
معشوق حتما عاشق فعال می خواهد
عشق زبانی حاصلش اصلاتقرب نیست
حاجی شدن زنجیره اعمال می خواهد
کم کَمک خود را برای ماهِ غم آماده کن
یاحسین برگو..دم و هم بازدم آماده کن
می رسد بوی محّرم از میانِ کوچه ها..
با ادب برخیز از جا و علم آماده کن
آورده با خود اهل نظر را یکی یکی
پس بسته اند بار سفر را یکی یکی
اینجا کجاست،وادی طف،خاک نینوا
تکرار میکنند خبر را یکی یکی
وقتَش رسیده مستیِ ما باز رو شود
هر استکانِ چاییِ روضه سبو شود
وقتش رسیده بارِ دگر با گلابِ اشک
روی سیاهمان کَمکی شستشو شود
دوباره سینه ها ناخواسته دریایی از غم شد
ألا یا اهل عالم! فصل ماتم شد…محرم شد
زمین نوحوا علی العطشان، زمان حیّ علی الروضه
لباس خونی ارباب روی عرش پرچم شد