شعر وروديه محرم

سادات فاطمی

سادات فاطمی همه هستند یار هم
جمعند خانواده شان در جوار هم

هرچند کوفیان به حسین پشت کرده اند
ماندند پای وعده و قول و قرار هم

نجات اهل عالم

نشستم زیر نور ماه گفتم
همانا با دلی اگاه گفتم
نجف تا کربلا در راه گفتم
پس از تقدیم بسم الله گفتم

امان از دل زینب(س)

دیده را فکر جدایی از تو دریا می‌کند
هیچ میدانی غمت خون بر دل ما می‌کند

این زمین بوی جدایی می‌دهد، اینجا کجاست؟
درد و غم اینجا دلم را باز پیدا می‌کند

خون ِ خدا

خون ِ خدا چه کرد ؟ بیابان عزیز شد!
تا عرش میرود به خدا جاه ِ کربلا

قم ،سامرا، مدینه،نجف؛ مشهدُالرضا
تعظیم میکنند به درگاه ِ کربلا

حسین من

خاک نه بلکه زر بلند کنم
کف پایت اگر بلند کنم
شب اگر از محل ما گذری
تا سحر محتضر بلند کنم

آقای من

نگاه تو که به یک غمزه میبرد دل ها
کشیده خط جنون بر کتاب عاقل ها
»غلام نرگس مست تو تاجدارانند «
رسیده است به چشمت حکومت دل ها

عزیزم حسین(ع)

سِیرِ آنان که دلبرند کنم
او لآخر تو را پسند کنم
در کمندِ ت وام که جبرانِ
اینکه یاران تو ک ماند کنم

جانم حسین(ع)

بیا و مرحمتی باز بر غلامت کن
مرا اسیر خودت تا خود قیامت کن
به امتحان نداده نگیر خرده به من
بگو بمیر نمردم سپس ملامت کن

نان حلال

سر پیش جز تو خم نکنم، بنده زاد ه ام
تا پای جان به پای غمت ایستاد ه ام
کتمان نمیکنم همه جا جار میزنم
با افتخار نوکر این خانواده ام

اگر لب تشنه ی آب بقایی همره ما شو
دلت را کربلا کن، دشت تربت شو، معلی شو
منیت حاصلش فقراست میخواهی غنی باشی
بیا بین گدایانش، بیا همسفره ی ما شو

پیراهنی در عرش

پیراهنی در عرش آویزان شد امشب
چشم تمام قدسیان گریان شد امشب
با ناله های مادری عالم به هم ریخت
یکباره دنیا کلبه ی احزان شد امشب

سفره نذری محرم

خون او قصه ی سرخ ی ست که جریان دارد

تربتش خاصیت دارو و درمان دارد

یک نفر نیست که در دام نیفتد، اینها

برکاتی است که گیسوی پریشان دارد

دکمه بازگشت به بالا