شعر اربعین

یا اباعبـدالله

آذری و عرب و فارس ندارد این راه
بأبی أنتَ و اُمـّی یا اباعبـدالله

چشم خورشید شده فرش دراین جادّه ها
وَ غبار از تنِ زوّارِ تو می گیرد ماه

باز هم از قافله جا مانده ام

گاه باید شام را با دیده‌ی تر سر کند
گاه باید روزها را دیده بر در سر کند

حالت از کربلا جا مانده گاه اینگونه است
کودکی که دور از دامان مادر سر کند

خواهرت آمده

خواهرت آمده به بالینت
خواهرى که خمیده تر گشته
خواهرت شرم مى کند از تو
چون بدون تو زنده بر گشته

یادش بخیر

گفتیم کربلا… دلمان بی هوا گرفت
آری دل غریبه و هر آشنا گرفت

یادش بخیر, یک دهه از داغ روضه ها
ناله زدیم پای تو تا این صدا گرفت

صحرا به صحرا, کو به کو

صحرا به صحرا, کو به کو , داریم نم نم میرویم
پشت سر هم, دم به دم , آدم به آدم میرویم

ما هر دو عالم را به این معراج دعوت میکنیم
از این سوی عالم اگر آن سوی عالم میرویم

تابیده مثل ماه

ای سربلندی پیمبرها سر تو
تابیده مثل ماه بردنیا سر تو
رفتم تمام شهرها را با سرتو
دیدی رسیدم آخرش بالا سر تو

هنوز بین گودالى

رسیده ام به تو اما…چه جاى خوشحالى؟
نه رنگ بر رخ من مانده نه ز تو بالى

مرا ببخش نبودم کنار پیکر تو
هنوز هم که هنوز است بین گودالى…

مریض کرب و بلا را شفا بده

آقا نگو من آرزویت را نداشتم !!
من که به جز ضریح , تقاضا نداشتم

گفتم مریض کرب و بلا را شفا بده
آقا نگو که قصد مداوا نداشتم !!

روضه نشین غم عشقیم

هرکس که در خانه ی ارباب مقیم است
مشمول عنایات خداوند کریم است

آنان که خریدار و گرفتار حسین اند
فردای قیامت دلشان را زچه بیم است؟

پاى پیاده در دل صحرا

باید نشست و از برکاتى چنین نوشت
‎تاروز حشر از حسناتى چنین نوشت
در بحر غم ز فلک نجاتى چنین نوشت
‎از شور بهتر از عرفاتى چنین نوشت

برادر زینب(س)

گل صد برگ زیر خاک ببین
خواهرت از سفر رسیده حسین
آمدم ای غریب مادر من
با قد و قامتی خمیده حسین

این خیل مشغول عزا

دارم غریب و آشنا را می شمارم
این خیل مشغول عزا را می شمارم

هی خواب می بینم پیاده در طریقش
درجاده دارم تیرها را می شمارم

دکمه بازگشت به بالا