شعر اربعین

همینجا بود

همینجا بود قامت دال گشتم
پریشان راهی گودال گشتم

همینجا بود حرمت را دریدند
همینجا جسمت پاکت را کشیدند

ای خفته زیر خاک

ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم

باور نداشتم که به قبرت نظر کنم

ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید

با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم

زینب من

آمــــدی از ســفــــر حــزن و بـــلا زینب من

آمــــدی بـــاز به ایــن کـرب و بـلا زینب من

روی قـبــرم بـنِـشـیـن آه بکـش اشک بـریـز

تـا تـسـلـی بـشــوم قـلـب تــو را زینب من

وقتی از پیش تو رفتم

وقتی از پیش تو رفتم پر من سالم بود

چادرم , پوشیه ام ,معجر من سالم بود

حرمتی داشتم و پیکر من سالم بود

به خداوند قسم که سر من سالم بود

گریه های شب جمعه

گریه های شب جمعه چه خریدن دارد

نوکرت تا خود تو شوق رسیدن دارد

شده هفتاد و دو سر با سر تو بر نیزه

سر بازار شما ٰ زجر کشیدن دارد

ای وامدار چشمه تو

  ای وامدار چشمه تو سلسبیل ها

ای کشتی نجات , چراغ سبیل ها

در بین نوکران شما دیده می شوند

موسی,مسیح,آدم و نوح و خلیل ها

گوشه نگاه شما

این دل به یک گوشه نگاه شما خوش است

در بین عالمین به این روضه ها خوش است

جایی ندارد و همه جا هم نمی رود

تنها به یک زیارت کرب و بلا خوش است

مدیون دم

مدیون دم ” عناصرالابرارم ”
محزون غم ” دعائم الاخیارم ”
مرثیه سرای این شب غم بارم
یک روضه ی باز اربعینی دارم

اربعین آمد

اربعین آمد دلا امروز زینب خسته است

آمده بر کربلا امروز زینب خسته است

در کنار مرقد شش گوشه بنت المرتضی

گویی افتاده ز پا امروز زینب خسته است

یک اربعین نبودم …

من پیربودم و ز غمت پیر تر شدم

در شام وکوفه در پِیِ تو خون‌جگر شدم

از کربلابه کوفه و, از کوفه تا به شام

با دستِبسته خون‌جگری در به در شدم

هر طور بود آمدم

هر طوربود آمدم اینجا گمان نبود

اصلاًاُمیدِ آمدنِ کاروان نبود

من زینبمنه زینب وقت وِداعمان

زینب بهزیر جامه اش این داستان نبود

یادش بخیر

یادش بخیر روز و شبم با حسین بود

ذکر بی اختیار لبم یا حسین بود

پا تا سرِ عقیله سراپا حسین بود

وقتِ اذان اشهدِ من یا حسین بود

دکمه بازگشت به بالا