دراین سفر ببین که به پای اراده ام
بالو پری که داشتم از دست داده ام
ازبوی دود چادر آتش گرفته ام
بسیارروشن است که پروانه زاده ام
دراین سفر ببین که به پای اراده ام
بالو پری که داشتم از دست داده ام
ازبوی دود چادر آتش گرفته ام
بسیارروشن است که پروانه زاده ام
بعدیک اربعین رسید از راه
غمبه قلبی صبور می آید
قتلگهرا دوباره می بیند
آنکهاز راه دور می آید
باورنمی کنم که رسیدم کنار تو
باورنمی کنم من و خاک دیار تو
یکاربعین گذشته و من پیر تر شدم
یکاربعین گذشت و شدم همجوار تو
اربعین آمد و من ,کرب وبلا , باز نشد
من و یک بوسه ز درگاهشما باز نشد
همه از کرب و بلاخاطره دارند ولی
من و یک تجربه زینخاطره ها باز نشد
نگاه گریه داری داشت زینب
چه گام استواری داشت زینب
دل با اقتداری داشت زینب
مگر چه اعتباری داشت زینب
هجران بهانه ای ست برای وصال ها
بهتر شده ست از برکات تو حال ها
از یاد رفته است جراحات بال ها
با مه راحت است تمام خیال ها
از من در این مسیر ببین پیکری نماند
از تو برای زینب تو جز سری نماند
عاقبتآمدم پس از عمری
به مزارتنه بر مزار خودم
آمدم هایهای گریه کنم
به دل خونو داغدار خودم