بر کینه های کهنه ز حیدر اضافه شد
به بغض ها ز فاتح خیبر اضافه شد
تا گفت علی؛ منم نوه ی مرتضی علی
دیدم که چله چله به لشکر اضافه شد
بر کینه های کهنه ز حیدر اضافه شد
به بغض ها ز فاتح خیبر اضافه شد
تا گفت علی؛ منم نوه ی مرتضی علی
دیدم که چله چله به لشکر اضافه شد
وقتی که پیکر پسرم تکه تکه شد
آهی کشیدم و جگرم تکه تکه شد
تاریکی آسمان امید مرا گرفت
تنها ستاره ی سحرم تکه تکه شد
گرفته دست های خیمه دامان جوانش را.
علی که میرودپس خیمه دادازدست جانش را
پسر طاقت ندارد تاببیند اشک بابا را
پدر طاقت ندارد رفتن سرو روانش را
سپردمت به خدا اى عزیزِ جان پدر
ترحمى پسرم بر قدِ کمانِ پدر
به باد گفتم اگر شد مرتبت بکند
که بردنِ تنِ تو نیست در توانِ پدر
بر زمین جز بدن پرپر تو نیست علی
گوشه ای جمع چرا پیکر تو نیست علی
نفس آهسته بکش, دور و برت لاله نکار
غیر خونابه که در حنجر تو نیست علی
بار من را کمرم نه سر زانو برداشت
کاسه زانوی من در طلبت مو برداشت
در خداحافظیات بود که من افتادم
آه راحت نتوان چشم ز آهو برداشت
سخت است وداع پدری با پسر خویش
سخت است پسر دل ببرد از پدر خویش
بگذار زبان در دهن حضرت بابا
تاکام بگیرد پدرت از ثمر خویش
با خَلق و خُلق و منطق احمد نمای تو
با خشم و دست و بازوی خیبر گشای تو
ازیک طرف پیمبر و از یک طرف علی
جز تو که قادر است نشیند به جای تو؟
تمام غیرت من زیر دست و پا مانده
دوباره دست دلم غرق ربنا مانده
کبوترانه تو هم پر زدى و عشق شدى
نگاه حسرت من بین رو ضه ها مانده
افتاد و پیش چشم پدر پا کشیده شد
کار علی ببین به کجاها کشیده شد
دستی کشید موی سیاهش , عجیب بود
هنگام ظهر شب به درازا کشیده شد
جُنبشی بین آسمانها بود
شورشی تا به عرشِ اعلا بود
چشمهای فرشتگان مبهوت
به جوانی پیمبر آسا بود
سپردمت به خدا اى عزیز جان پدر
ترحمى پسرم بر قد کمان پدر
به باد گفتم اگر شد مرتبت بکند
که بردن تن تو نیست در توان پدر