شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

شعر مناجات_حضرت علی اکبر(ع)

آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند
آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند

از هر دو تا نگار یکی ناز می‌کند
عشاق روزگار یکی در میان خوشند

بی عصا آمد عصایش را زمین انداختند

بی عصا آمد عصایش را زمین انداختند
پیش چشمش مصطفایش را زمین انداختند

حل مشکل های هر پ‍یری جوانش می شود
آه این مشکل گشایش را زمین انداختند

والا علی اکبر زیبا علی غوغا علی رعنا علی اکبر

والا علی اکبر
زیبا علی غوغا علی رعنا علی اکبر

باد موافق را
با گیسویش انداخته ازپا علی اکبر

حتی تصور غم دنیا بدون تو

حتی تصور غم دنیا بدون تو
آتش کشید بر جگر ما بدون تو
چیزی بگو به خاطر بابای مضطرت
جانش رسیده است به لبها بدون تو

پدران شهید میفهمند لذت بوسه ی پسرها را

پدران شهید میفهمند
لذت بوسه ی پسرها را
داغ اولاد باورش سخت است
خم کند قامت پدرها را

چقدر سخت کشیدی نفس آخر را

چقدر سخت کشیدی نفس آخر را
ریختی در وسط معرکه بال و پر را

یادگار پدر خاک,به خاک افتادی
رنگ تکرار زدی خاطرهء مادر را

چقدَر تیر و سنان در تن اکبر مانده

چقدَر تیر و سنان در تن اکبر مانده
خنده بر روی لب این همه لشکر مانده

بین این دشت تمام تن او پخش شده
هر طرف قطعه ای از پیکر اکبر مانده

یک طرف چشم پدر چشم حرم دنبالش

یک طرف چشم پدر چشم حرم دنبالش
یک طرف لشگر سیراب به استقبالش
مرکبش دید که خون لخته چکید از بالش
سرِ او خَم شد و اُفتاد به روی یالش
مرکبش سوی حرم نه,سوی شامی ها رفت
دید بابا پسرش سوی حرامی ها رفت

پیشِ چشمان پدر تا که مُعَمَم می شد

پیشِ چشمان پدر تا که مُعَمَم می شد
پیشِ چشم همه پیغمبر اکرم می شد
خلقا خلقااگر حضرت خاتم می شد
پیش جبریل علی نیز مجسم می شد
همه دیدند پیمبر نَسَبی غالب را
اشهد ان علی ابن ابی طالب را

بر شانه هاست پرچم ماه محرمت

بر شانه هاست پرچم ماه محرمت
دل را شکست ماتم ماه محرمت
وقتش رسیده است که جان را فدا کنیم
ما پای خیر مقدم ماه محرمت

معجر فاطمه شد معجر زینب اینبار

معجر فاطمه شد معجر زینب اینبار
گره ی آن گره از مرگ امامی وا کرد
خواست تا عمه ات از خیمه بیاید پیش ات
کوچه ای را جلویش لشگر شامی واکرد

دیگه از غمت باید هوار کنم

دیگه از غمت باید هوار کنم
دلو آشفته و بی قرار کنم
تیکه تیکه شدی پاره تنم
تن پاشیدتو من چه کار کنم

دکمه بازگشت به بالا