شعر محرم و صفر

یا ابتا

چون زجر، در این سپاه لجبازی نیست
دور از تو بهشت، جای دلبازی نیست
از دخترکان شام هم دلگیرم
گفتند یتیم خارجی بازی نیست !

علی ناظمی

دلتنگم

کمی دلتنگم و دارم کمی با تو سخن بابا
ببخشم نیست در پایم توان پاشدن بابا

نه مانده نا برای من نه نائی در نوای تو
کتک ها خورده ام بی حد نمانده جان به تن بابا

ناچارم

اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را
نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را

نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی
که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را

راوی

راوی کرب و بلا دارد روایت می کند
از جدایی سر و تن ها حکایت می کند

شد سکینه معنی اش آرامش قلب حسین
بشنو از دریا زمانی که شکایت می کند

اشک و عزا

بعد از دو ماه اشک و عزا فابک للحسن
خواهی رضای فاطمه را فابک للحسن
این روضه وا کند گره ی کور را : اگر
دردت شده بدون دوا , فابک للحسن

هوای تو

ببار رحمت خود را,همیشه بارانی
دلم هوای تو کرده خودت که میدانی
دو ماه گریه برای عزای تو کم بود
چه میشود که همیشه مرا بگریانی

معراج

معراج من یعنی که غمخوار تو باشم
آواره ی کوی علمدار تو ‌باشم

گفتم سگ کوی تو هستم تا کمی هم
در زندگانی ام وفادار تو باشم

شبهای آخر است

روضه تمام گشت و دلم در هوای تست
آری دل شکسته ی من مبتلای تست

باور نمی کنم که شب آخر عزاست
پس صاحب عزای دو ماه عزا کجاست

ماه گریه

عاشقان را خبر دهید اینک
آخر ماه گریه آمده است
نزد این خانه آبرو دارد
هر که از راه گریه آمده است

ماه حزن

می رود ماه صفر با همه شور و نوا
ماه حزن و غم و اندوه, مه اشک و بکا

اول ماه محرم همه گفتیم حسین
آخر ماه صفر ما همه گوییم رضا

عزیز قبیله

ای بزرگ, ای جلیله, یا زینب
ای عزیز قبیله, یازینب
ای عقیله, عقیله, یازینب
عمه ی بی بدیله, یازینب

همسفر نیزه

از آن زمان که دور زِ کرب و بلا شدم
بر هر چه داغ و درد و بلا مبتلا شدم

یک اربعین گذشته و من آب رفته ام
عُمری ست گوییا که من از تو جدا شدم

دکمه بازگشت به بالا