شعر محرم و صفر

غمخانه

از ازل پرچم به دوش ماه ماتم گشته ایم
با نوای مادری محزونه همدم گشته ایم
ما همه انصار زهرائیم مردِ گریه ایم
محرم غمخانه ی ماه محرم گشته ایم

ماه ماتم میرسد

یازده ماه از خدا این روزها را خواستم
دیدۀ تر خواستم حال بکا را خواستم

اذن دق الباب این خانه برای ما بس است
استجابت پیشکش فیض دعا را خواستم

دوباره مقتل

شفق به نیزه نظر کرد و رنگ او غم شد
نسیمِ صبح به زلفش چو خورد ماتم شد

به عرش پیرهنی پاره گشت, آویزان
بساط گریهٔ عالم دگر فراهم شد

لب تشنه

قبل از شروع خلقت تابیده آفتابش..
لب تشنه ای که عمریست دلها شده کبابش

گفتیم السلام و فورا علیکم آمد
جانم به این سلام و جانم به این جوابش

وِیْلِی

باز تصویر تو مدّ نظرم افتاده
خوش به حالم که به هیئت گذرم افتاده

اینقَدَر “شور” حسین بن علی “شیرین” است
هوس “پیرغلامی” به سرم افتاده

وای یا لیتنا

هرموقعی که پایم تا روضه ها رسیده
روی لبم نوای یا لیتنا رسیده

هم دست دوز زهراست هم دستبوس زینب
پیراهن سیاهم از کربلا رسیده

دلشوره دارم

این روزها دلشوره دارم بیش از پیش
کاری بجز گریه ندارم بیش از پیش
این روزها قلب مرا ماتم گرفته
باز این لبم نام شمارا دم گرفته

میل پرواز

وقت عاشق شدنم عقل سرم را ببرید
میل پروازم اگر بود , پرم را ببرید

آمده پشت در خیمه که جان بستاند
مرکب و تیغ چه سود است سرم را ببرید

بساط روضه‌

باید برای زخم کاری زود مرهم بُرد
پس زود باید این دلم را تا محرم بُرد

اصلاً بساط روضه‌ی تو روسفیدم کرد
این روسیاهیِ مرا شال سیاهم برد

سر بازار

تن بى سر شده چون بیکس و بى یار شود
بازى دست اراذل سر بازار شود
ترسم این است بلایى که سر من امد
بین گودال سر جسم تو تکرار شود

کوفیا نامردن

تو خودت پسر داری پسر عمو
چنتایی قمر داری پسر عمو
چی کشیدم که اونا بزرگ بشن
از دلم خبر داری پسر عمو

دلشوره دارم

این روزها دلشوره دارم بیش از پیش
کاری بجز گریه ندارم بیش از پیش
این روزها قلب مرا ماتم گرفته
باز این لبم نام شمارا دم گرفته

دکمه بازگشت به بالا