شعر محرم و صفر

چشم انتظارِ اربعین

ما قدرت پرواز هم داریم
هرچند پابندِ زمین هستیم
پای پیاده عشق می چسبد
چشم انتظارِ اربعین هستیم

اگه‌ کربلاتو نبینم

یه عمره که با قاب عکس حرم
شب و روزمو هق‌هق میکنم
بذار زائر اربعینت بشم
وگرنه از این دوری دِق میکنم

روی دلم پرچم حسینه

به دامِ غیر , گرفتار می‌شوم گاهی
دچار ظلمتِ بسیار می‌شوم گاهی

به جای اینکه کمی هم به دردتان بخورم
در آستین شما مار می‌شوم گاهی

مادرت داده براتِ همه را

چشم‌ هایت به همه گفت بیا الّا من
باز شد حاجت یک عدّه روا الّا من

مادرت داده براتِ همه را میدانم
کرده در حقّ همه خلق دعا؛ الّا من

یا بنت الحسین

الهه ی معبد آسمونه
بهاره اما طفلکی خزونه

روزی میده با چشمای کریمش
پاسبونه ملک توی حریمش

بین خورجین سر تو

حرف دارم گلایه لازم نیست
تو ببین… آیه آیه لازم نیست
فقط اینجاکه سایه لازم نیست
با محبت بگو کجا بودی؟

اسیر پاییزم

از تمنای مرگ لبریزم
نو بهاری اسیر پاییزم
آمدی و به احترام سرت
نشد از جای خویش برخیزم

از یتیمی خسته ام

من که بعد از تو به کوه دردها برخورده ام
از یتیمی خسته ام از زندگی سرخورده ام

دخترت وقت وداعت از عطش بیهوش بود
زهر دوری تو را با دیده تر خورده ام

نوه ی فاطمه ام

آفتاب شرفم مظهر توحیدم من
با همین‌سن کمم مرجع تقلیدم من
بخدا لحظه ای از کفر نترسیدم من
لحظه های جا نزدم هرچه بلا دیدم من

دردانه ات

شعله ها بر چهره ام با خنده جا انداختند
دخترت را کعب نی ها از صدا انداختند

بر نمی خیزم به پای تو, دلیلش را نپرس
چند جا, پای مرا با کینه جا انداختند

لالا لالا بخواب بابا

لالا لالا بخواب بابا , که معلومه چشات خسته‌س
چشِ من تار می بینه , یا نه چشمای تو بسته‌س ؟!

بشین مثل قدیما وُ , یه کم بازی کنیم با هم
بابا تو بچه‌ی من شو , منم که مادرت میشم

بابای مهربان رقیه

بعد از درخت و تشت سری هم به ما زدی
بابای مهربان رقیه خوش آمدی

این زخم های روی لب از چیست ای پدر؟
جایی برای بوسه ی من نیست ای پدر

دکمه بازگشت به بالا