شعر محرم و صفر

شاه تنها

لشکری سنگ زد و تیر به ترفند آمد
حرمله خیر نبینی! نفسش بند آمد

شمر لبخند زد و غائله از تب افتاد
خاک عالم به سرم! شاه ز مرکب افتاد

دارم میام

دستام توی دستای عمه م بود
داشتم به بابام فکر میکردم
زیر لبم آروم میگفتم
بابا میرم و بر نمیگردم

باده ها

باده ها سرمست چشم می فروش او شدند
موج ها غرق تلاطم از خروش او شدند

مجتبی زاده سکوت قبل رزمش محشر است
رعدها سرباز لبهای خموش او شدند

بنویسید حسن

شد مقدر که شود جام ؛حسن باده حسین
بنویسید حسن خوانده شود ساده حسین

قاسم ای پنجره ی باز شده رو به بقیع
مجتبای حرمی و به تو دل داده حسین

بوی گلاب می رسد

روی زمین ز بس که شده جا به جا تنت
پاشیده شد به وسعت کرب و بلا تنت

بوی گلاب می رسد اما تو نیستی
پرپر شده عزیز دل من, کجا تنت؟

معنای حلاوت

عشق پدرت ریشه در من ز ازل دارد
در دفتر شاعر ها شه بیت غزل دارد

از کشته ی او باید پرسند ز بد مستی
شمشیر حسن انگار شیشه به بغل دارد

ابن الکریم

نصر من‌ الله از حرم تکبیر پا شد
هنگام پیکار برادر زاده ها شد
ابن الحسن ابن الحسین کربلا شد
یا حضرت زهرا! حسن حاجت روا شد

زلف

به دست باد ….نه !صیاد افتاده است موی تو
فدای زلف بی تابت پسر های عموی تو

لب تو آب را می زد صدا اما نمی دانم
به جای آن چه شدکه سنگ می آمدبه سوی تو

شیران زینبی

چه وداعی چه قدر جانسوز است
کربلا , کرب والبکاء شده است
مادری پشت پرده ی خیمه
دست بر دامن دعا شده است

ابن الحسن

تا عزای شه لب تشنه عزای حسن است
پس حسینیه ی ما صحن و سرای حسن است
نهضت کرببلا تحت لوای حسن است
گریه ی این دهه روزیش به پای حسن است

روضه ی زینب

دوباره اومدم آقا
پیش تو زانو بزنم
وقتی تورو دارم دیگه
برم به کی رو بزنم

آلِ خورشید

پدر تا شام رفتن با تو حیران کردنش با من
پریشان کردنش با تو پشیمان کردنش با من

اگر این شهر تاریک است من از آلِ خورشیدم
اگر شب پُر شده اینجا چراغان کردنش با من

دکمه بازگشت به بالا