شعر محرم و صفر

سایه ی بر سرم

از ازل عشق,در دلم بوده

سایه ی بر سرم,علم بوده

خانه ی اولم حرم بوده

دست از تو چگونه بردارم

مجلس روضه

پای هرروضه ی تو گریه نمودن زیباست
از گدایان سر کوی تو بودن زیباست

جز در خانه ی تو هیچ کجا بهتر نیست
نوکر هیچ کسی جز تو نبودن زیباست

باز این چه شورش است

دارد صدای ماه تو نزدیک می‌شود

گوش دلم به اسم تو تحریک می‌شود

شهر م شبیه شام ده سال شصت و یک

یکسر برای داغ تو تاریک می‌شود

کوفه میا حسین جان

هیچکس مثل من اینگونه گرفتار نشد
با شکوه امدم و بى کس و بى یار نشد
حال و روز من اواره تماشا دارد
تکیه گاهم بجز این گوشه دیوار نشد

سفیر عشق

کوهى ز درد بر سر شانه کشیده ام
گشتم ولى براى تو یارى ندیده ام
ذکر قنوت هاى نمازم عوض شد
کوفه میاست ذکر سحر تا سپیده ام

تنهاترین غریب

تنهاترین غریب کجایی پسر عمو
کشته مرا هوای جدایی پسر عمو

زخمی ترین ستاره ی دارالاماره ام
آماده ام برای رهایی پسر عمو

یا مسلم ابن عقیل ع

به تمنا اسیرمان کردند
عاشقی را مسیرمان کردند
زخمی تیغ و تیرمان کردند
در این خانه پیرمان کردند

ای وای از تیرِ سه‌شعبه

در پیشِ تو از شرم , آبم کرد کوفه
من آبرو دارم خرابم کرد کوفه

لبریزِ خون کردند رویم را , عزیزم
بُردند اینجا آبرویم را عزیزم

حسین جان

سر کرده‌ام چه سخت سحرهای شهر را
طی کرده‌ام تمام گذرهای شهر را

هرجا که رفته ام به در بسته خورده ام
کوبیده ام تمامی درهای شهر را

آواره ی عشقت شدم

من رسول آیه های سرخ قرآن توام
من مسلمان هم اگر باشم مسلمان توام

سر به زیر انداختم آواره ی عشقت شدم
اولین مرد گریبان پاره ی عشت شدم

آبرویم رفت از دست

وقتی نَفَس از سینه بالاتر نیاید
جز هِق‌هِق از این مردِ غمگین بر نیاید

خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا
آنقدر بد دیدم که در باور نیاید

غم مُسلم

همونهایی که خون کردن دلِ ناشاده مولا رو
لب تشنه جدا کردن سره داماده مولا رو

بازم این کوفیا حقّ و بِحق , نشناختن و رفتن
تنِ مهمون رو از رو بام , زمین انداختن و رفتن

دکمه بازگشت به بالا