هوای بال و پرم میل کربلا دارد
دویدنم عقب ناقه ماجرا دارد
دلیل اشک مرا اهل اشک میفهمد
نمیشود بنویسم قلم حیا دارد
هوای بال و پرم میل کربلا دارد
دویدنم عقب ناقه ماجرا دارد
دلیل اشک مرا اهل اشک میفهمد
نمیشود بنویسم قلم حیا دارد
بابا غرور دخترت آخر شکسته شد
دستم به دست حرمله با خنده بسته شد
در مجلس یزید که پر ازدحام بود
عمه نبود کار رقیه تمام بود
شاعر:علی سپهری
پایش امضا زدند خیلی زود
نامه را تا زدند خیلی زود
نامه را تا نکرده در واقع
کوفیان جا زدند خیلی زود
یک نفر گشته گرفتار خدا رحم کند
بین یک مشت خس و خار خدا رحم کند
آن غریبی که پناه همه عالم بود
شد پناهنده به دیوار خدا رحم کند
اگر چه حوصله ی شعر سر نیامده است
قلم ز عهده ی مدح تو بر نیامده است
به شهد غنچه ی لبهای سرخ تو سوگند
گلی شبیه تو از خاک در نیامده است
وقتی که شیرخواره ای از دست میرود
در آسمان ستاره ای از دست میرود
خواهی نخواهی ؛ آدم ؛ بیچاره میشود
وقتی که راه چاره ای از دست میرود
تا جگر ِ من به سوز و آه نیفتد
بَهر ِ علاجم کسی به راه نیفتد
با گُنَهَم چاه درست کردم و گفتم
یوسفِ من در تهِ این چاه نیفتد
دشمن چو دید جلوه آقایی تو را
چشمش گرفت جان اهورایی تو را
فکرت مدام پیش رباب است و اصغرش
داغی نشانده اند دل دریایی تو را
لیله ی قدر ِ چشم تر اینجاست
چون خدا هم که تا سحر اینجاست
قبر شش گوشه ای که خوابیده؛
زیر پای پدر, پسر, اینجاست
گر به سوی تو بیایم حرمم را چه کنم؟
گر برِ خیمه بمانم صنمم را چه کنم؟
از غمت شوکه شدم, ساکتم و مبهوتم
مانده ام بعد دمم باز دمم را چه کنم؟
شهید کربلا باب الحوائج
کرم کن بر گدا باب الحوائج
دلیل آن تو بودی گر که ارباب
شده خون خدا,باب الحوائج
پریده رنگی و زردی علی جان
برای خود شدی مردی علی جان
چنان از گریه خسته شد تن تو
به نیزه خواب خوش کردی علی جان