آغوش من برای ابد آشنای توست
گوشم پر از صدای خوش ربنای توست
من مسلم و موحد یک بارگه شدم
آن واحد احد به خدا که خدای توست
آغوش من برای ابد آشنای توست
گوشم پر از صدای خوش ربنای توست
من مسلم و موحد یک بارگه شدم
آن واحد احد به خدا که خدای توست
از زخم ها اصلا خیالی در سرم نیست
اما تو و تنهایی ات در باورم نیست
در کوچه ی تنهایی ام با دست بسته
با قلب خونین غیر ذکر حیدرم نیست
زحمتی دارم ای نسیم سحر
ببری تو پیام مسلم را
برسی خدمت عزیز دلم
برسانی سلام مسلم را
حرمله خندید و جانان مرا از من گرفت
این بیابان بلا جان مرا از من گرفت
با سهشعبه شعله بر جان رباب افتاده بود
حال و روز خیمه سامان مرا از من گرفت
مسیر نور در اوج رهایی
رسیده تا افق های جدایی
شنیده شد صدای آشنایی
ز اطراف حریم کبریایی…
ندا آمد:الا یا اهل العالم
چهل شب مانده تا ماه محرم
تشنه لب جان داده ای ، ای کاش باران می شدم
روی خاک افتاده ای، ای کاش دامان می شدم
کاش می پوشاندمت عریان نمانی لااقل
ای خدا ، ای کاش من خاک بیابان می شدم …
تو برای همه ی مردم دنیا هستی
تو حسین همه ای انقدر آقا هستی
همه ی خلق اگر پشت به من کرد ، کند
جای مردم چقدر فکر غم ما هستی
این چه وضعی ست که در این سر و صورت باشد
این سر سوخته مملو جراحت باشد
روضه ی صورت تو دامنه اش بس باز است
راهب دیر پی ذکر مصیبت باشد
گنهکارا مپنداری برای من ضرر داری
خب عِصیان کن اگر از لحظه ی بعدت خبر داری
زمانی مرگ می آید که غافل بوده ای از آن
چرا وقت خطا کردن تو اینگونه جگر داری
کجایی عزیزم چرا کم ظهوری؟!
شنیدم برادر که کنج تنوری
ز خاکسترِ منتشر بین مویت
به پا شد به قلبم چه یومُ النّشوری
تا سایه ی تو از سر این کاروان رفت
از ترس رنگ از صورت نیلوفران رفت
اینکه به من خواهر نگفتی بر دلم ماند
حسرت به دل از پیش تو این قد کمان رفت
یا قاهرَ العَدُوُّ وَ یا والیَ الوَلی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی
پایانِ باشکوه،به کابوس بد بده
زینب رسیده کوفه..،پدر جان مدد بده