شعر محرم و صفر

رد پا

زیباتراز همیشه در این کربلا شدی

دیدیدلم گرفته, مرا مجتبی شدی؟ 

لکزد دلم برای عمو گفتنت, بگو

لکزد دلم چرا, چه شده بی‌صدا شدی 

زیرو رو شده

گلبرگهای یاسمنت زیرو رو شده

باغیاز آه شعله زنت زیرو رو شده  

پیراهنیکه بر بدنت بود کنده اند

پیراهنیکه شد کفنت زیرو رو شده  

این مرد کیست

اینمرد کیست لاله ی پرپر می آورد

تاخیمه هاش اکبر دیگر می آورد 

داردگلی که طعم عسل را چشیده است

ازازدحام تیغ و سپر در می آورد 

ببرم

چگونه جسم تو را تا به خیمه ها ببرم

تو تکه تکـه ای باید جــدا جدا ببرم

نشسته ام به کنار تن تو می گریم

به فکر رفته ام آخر چه سان تو را ببرم

کبوترانه

کبوترانه از این خاک‌ها رها شده‌ای

برای درد یتیمانه‌ات دوا شده‌ای

ربوده باد ز رویت نقاب و می‌بینم

چه قدر شکل جوانیِ مجتبی شده‌ای

کبوتر بی بال و پر

 

بابا بیا کبوتر بی بال و پر شدم

بی آب و دانه مانده ام و مختصر شدم

 

تغییر طرح صورت من بی دلیل نیست

از بس شبــیه فاطمه بودم نظر شــدم

 

چشمان خاکی

 

اینجا که زخم از درِ هر خانهمیزنند

اینجا که بند بر پَر پروانه میزنند

 

خون میچکد ز گوشه چشمان خاکی ات

وقتی که پلک های غریبانه میزنند

 

جسم لگد خورده

 

سری که بر سر نی باد را تکان میداد

ندید دخترکی را که داشت جان می داد

 

ندید دختر بیچاره را که در خیمه

به عمه جسم لگد خورده را نشان میداد

 

خدا رحم کند

 

لحظه ی وصل رسیده ست خدا رحم کند

نفس روضه بریده ست خدا رحم کند

تویی آن شاپرکِ ناز که بین راهت

دشمنت تار ,تنیده ست خدا رحم کند

آخرین نگاه

 

آرام تر بـرو که توانی نمانده است

تا آخرین نگاه زمانی نمانده است

بگذار تا که سیر نگاهت کنم حسیـن!

یک لحظه بعد از تو نشانی نماندهاست

علمدار حرم

 

وعده ای داده ای و راهی دریا شدهای

خوش به حال لب اصغر که تو سقا شده‏اى

آب از هیبت عباسى تو می‏لرزد

بى عصا آمده‏اى حضرت موسى شده‏اى

داغ برادر

 

این که بر سینه خود داغ برادر دارد

نتواند که سر از سینه ی تو بردارد

تیر ها با همه قامت به تنت جا شدهاند

وای بر من چقدر پیکر تو پر دارد

دکمه بازگشت به بالا