ایجلوهگاهِعصمت خاتونعالمین
پردهنشینِ قصرِ حیا؛دخترِحسین
ای وامدار نور وجودِ تو آفتاب
مَکنُونه گوهر صدف دامن رُباب
ایجلوهگاهِعصمت خاتونعالمین
پردهنشینِ قصرِ حیا؛دخترِحسین
ای وامدار نور وجودِ تو آفتاب
مَکنُونه گوهر صدف دامن رُباب
چهل روزه تو نیستی پیش زینب
چشش خونه، دلش آتیشه زینب
چهل روزه سرم بیسایبونه
سرت رو نی برام روضه میخونه
ای غایب از نظر, نظری کن به خواهرت
زینب نشسته بر سر قبر مطهرت
یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز
قامت خمیده آمده سرو صنوبرت
دور نمی شود دمی ذکر تو از زبان من
دل ز همه بریده ام عشق تو آب و نان من
من چه کنم که عاقبت کربوبلا بری مرا
از غم دوری حرم روی لب است جان من
زخمیِ زنجیرم, کبودِ بی شمارم
بر شانه هایم زخم های کهنه دارم
همشیرۀ خورشیدم و بانوی نورم
هر چند که در پنجه ی گرد و غبارم
با قد خم آمدم اما سرافرازم حسین
نیستم پیغمبر اما پر ز اعجازم حسین
کوفه و شامات را با آه ویران کرده ام
دختر خیبر شکن هستم پر از رازم حسین
سنگ هم آتش گرفت از حال ما جامانده ها
گریه باید کرد بر اقبال ما جامانده ها
درد را همدرد ، جور دیگری حس می کند
فطرس امروز آمده دنبال ما جامانده ها
در خلوت شبانه ی ما پا گذاشتی
منت به بی کسی شب ما گذاشتی
نالایقی من به حضور تو می رسید
دیدار را به شاید و اما گذاشتی
عاشق اما گناه کارم من
دل ندارم، خدا که دارم من
همه رفتند بی قرارم من
به زیارت امید وارم من
من را به چرتکهء کرده های خویش
اصلا بنا نبود عقوبت کنی حسین
کردم حساب روی نگاهت بزرگوار
باشم امیدوار که دعوت کنی حسین
برخیز و ببین عاقبت و آخرمان را
لبهای ترک خورده و چشم ترمان را
برخیز که از باغ خزان خورده ببینی
گل های کبود آمده ی پرپرمان را
باور نمیکنم که رسیدم کنارِ تو
باور نمیکنم من و خاکِ دیارِ تو
یک اربعین گذشته و من پیر تر شدم
یک اربعین گذشت و شدم همجوار تو