با شعله های جانگداز فتنه و نیرنگ
سوزانده در این کوچه ها بالِ مرا کوفه
نامه نوشتم..،بشکند دست سفیر تو
کج کن مسیرت را نیا کوفه نیا کوفه
شعر محرم و صفر
سلام حضرتِ بی خانمانِ من برگرد
غریبِ قافلهی بی نشان من برگرد
سلام از لب من که پیام تو بودم
فقط به جرم همینکه سلام تو بودم
با شعله های جانگداز فتنه و نیرنگ
سوزانده در این کوچه ها بالِ مرا کوفه
نامه نوشتم..،بشکند دست سفیر تو
کج کن مسیرت را نیا کوفه نیا کوفه
تا میان کوچه من را نیمه جان انداختند
خاطرم را یاد بانویی جوان انداختند
موی من میسوخت، یا زهرا، حرامیهای شهر
روضههایت را به یادم ناگهان انداختند
نوحوعلی الحسین که جدم غریب بود
دربین سی هزار نفر بی حبیب بود
نوحوعلی الحسین که یک شاه بی پناه
تنها فتاده بود به چنگال یک سپاه
راوی کرب و بلا دارد روایت می کند
از جدایی سر و تن ها حکایت می کند
شد سکینه معنی اش آرامش قلب حسین
بشنو از دریا زمانی که شکایت می کند
ایجلوهگاهِعصمت خاتونعالمین
پردهنشینِ قصرِ حیا؛دخترِحسین
ای وامدار نور وجودِ تو آفتاب
مَکنُونه گوهر صدف دامن رُباب
چهل روزه تو نیستی پیش زینب
چشش خونه، دلش آتیشه زینب
چهل روزه سرم بیسایبونه
سرت رو نی برام روضه میخونه
ای غایب از نظر, نظری کن به خواهرت
زینب نشسته بر سر قبر مطهرت
یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز
قامت خمیده آمده سرو صنوبرت
دور نمی شود دمی ذکر تو از زبان من
دل ز همه بریده ام عشق تو آب و نان من
من چه کنم که عاقبت کربوبلا بری مرا
از غم دوری حرم روی لب است جان من
زخمیِ زنجیرم, کبودِ بی شمارم
بر شانه هایم زخم های کهنه دارم
همشیرۀ خورشیدم و بانوی نورم
هر چند که در پنجه ی گرد و غبارم
با قد خم آمدم اما سرافرازم حسین
نیستم پیغمبر اما پر ز اعجازم حسین
کوفه و شامات را با آه ویران کرده ام
دختر خیبر شکن هستم پر از رازم حسین