می، کمی داشت ولی داشت سبو برمیگشت
مشک او پاره شد و آب، به جو برمیگشت
شور افتاد دل خواهر او در خیمه
کاش حالا که شده وقت وضو برمیگشت
می، کمی داشت ولی داشت سبو برمیگشت
مشک او پاره شد و آب، به جو برمیگشت
شور افتاد دل خواهر او در خیمه
کاش حالا که شده وقت وضو برمیگشت
شکر حق روز و شبم با روضه ات سَر میشود
چشم های من فقط با نام تو تَر میشود
قیمتی داده به من این کیمیای مِهر تو
خاک هم زیر قدم هایت چُنان زَر میشود
نور خورشیدم که در ظلمت سرا افتاده ام
دختر شاهم که در ویرانه ها افتاده ام
روزگاری بالش زیر سرم دست تو بود
اُف به این دنیا کجا بودم کجا افتاده ام
خنده دشوار را بیمار می فهمد فقط
حال من را مرد دختردار می فهمد فقط
حنجرم در آتش خیمه پس از تو سوخته
حرف من را عمه از رفتار می فهمد فقط
بعدِ من ای خواهرِ خسته شجاعت پیشه کن
تا نفس داری ز دشمن ها برائت پیشه کن
صبر کن اصلاً نرنجی ای صبورِ اهل بیت
بعدِ سالارِ شهیدان تو ولایت پیشه کن
شوری دوباره بر دل عالم رقم بزن
برخیز باز سردر خانه علم بزن
با یا حسین بال و پری تا حرم بزن
فرموده اند ماسک بزن،ماسک هم بزن!
سنگ خارا شد دگر آن بستری که داشتم
یک زمان می بافتم موی سری که داشتم
روی نی رفتی و رفتم با سپاه شامیان
بی علمدار و علم ؛ بی لشکری که داشتم
ای حضرت غریب من ای آشنای من
ای کعبه معظمه ی کربلای من
زانو بگیر تا به زمین نازلم کنی
رحلی گذار تا برسد آیه های من
بسته ام پای ضریحت این دل بیمار را
یا ردم کن از درت یا که شفایم را بده
هرکجا رفتم کسی درد مرا درمان نکرد
ای طبیب دردمندان تو دوایم را بده
دارم وصیت میکنم شاید نیایی
با باد صحبت میکنم شاید نیایی
دارد مسیرت را نشانم میدهد باد
از روی دروازه تکانم میدهد باد
ده روز دیگر گریه ی ما فرق دارد
ده روز دیگر روضه اما فرق دارد
ده روز دیگر ماجراها فرق کرده
ده روز دیگر قصه ی ما فرق کرده
نمیدانم کجایی ای که از بیراهه میآیی
همین اندازه میدانم که با ششماهه میآیی
همین اندازه میدانم جدا از چارهات کردم
چرا از خانهی زهرا چنین آوارهات کردم