شعر شهادت حضرت سكينه (س)

خاتون‌عالمین

ای‌جلوه‌گاه‌ِعصمت خاتون‌عالمین
پرده‌نشین‌ِ قصرِ حیا؛دخترِحسین

ای وام‌دار نور وجودِ تو آفتاب
مَکنُونه گوهر صدف دامن رُباب

بسیار گشته‌ایم؛ نداری قرینه‌ای
بیخود که نیست درخور نام سکینه‌ای

بر ما رسیده‌این‌ سُخن‌از شاهِ‌کربلا
تو غرق‌ در خدا شده‌ای از اَلَست‌ها

شعری‌که‌صَرف‌مدح‌توشددُرّ‌ِقیمتی‌ست
در خانه‌ای‌که‌نام‌توباشدچه‌برکتی‌ست!

بر من که در دلم احدی نیست غیر تو
آرامش است در گِرو ذکر خِیر تو

فارغ نبوده‌ای نفسی از غم حسین
ای‌شصت‌سال‌سوخته‌در ماتم‌حسین

در کوچه‌های کوفه غرورت‌ شکسته شد
چون دست‌های‌کوچکت از پُشت بسته شد

مرثیه‌خوان داغ شهیدان کربلا
طوبای قدخمیده ز طوفان کربلا

سجده به‌خاک‌پای تو چون رزق ما نبود
شد سهم خارهای بیابان کربلا

یادت‌که‌هست پیش نگاه تو موج موج
((خون می‌گذشت از سر ایوان کربلا))

از‌حال‌رفت‌گوش‌‌ِ تو وقتی‌که‌ دشمنان
((کردند رو به خیمه‌ی سلطان کربلا))

از حجم این مصیبت سنگین قدت خمید
بی‌سر تورا پدر چو در آغوش خود کشید

بیخودپدرنخوانده‌به‌گوش‌تو((شیعتی))
از تشنگی نبود فزون‌تر مصیبتی

با بُغض گریه کردی و راه گلو گرفت
وقتی‌عمو درعلقمه از خون وضو گرفت

پس بعد از آنکه آب ز‌ شرم تو آب شد
اشک تو شصت سال نثار رباب شد

دیدی‌چقدر در پی هم استخوان‌شکست
بس تازیانه بر بدن دختران‌ نشست

اینها نداشت تازگی آری که پیش‌تر
پیچیده تازیانه به بازوی یک نفر

شلّاق‌خورد بسکه‌درآن‌کوچه‌ از سپاه
انگشت‌های فاطمه بی‌جان شدند ! آه

قنفذ به بال زخمی بانو نکرد رحم
شمشیر در غلاف به بازو نکرد رحم

دنیا خراب شد به سر شاه لافتی
از هوش رفت حوریّه‌اش بین کوچه‌ها

محمدقاسمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا