شعر محرم و صفر

پای غرق آبله ام

هرگز نمیروم پی دلدار دیگری
خار است در کنار تو هر یار دیگری

چون مصطفی که بر سر زانو تو را نشاند
بر زانویت مرا بنشان بار دیگری

از غم دوری تو

داغ تو بر سینه ی ما رنگ ماتم می کِشد
حنجره از ماتمت آهِ دمادم می کشد
با حسینی می چکد اشک از دو چشمان پدر
مادرم روی سر خود چادر غم می کشد

پا به پایت آمدم

بر روی نیزه نشستی پا به پایت آمدم
دخترت را می زدند و در هوایت آمدم

گاه از پیشِ دو چشمانم چرا گم می شدی؟
گاه در بازارها پشتِ صدایت آمدم

ای یاورم

ای یاورم شکسته شدی نیست باورم
باید برای پای تو مرهم بیاورم

با اینکه سوختم دو سه جا بین خیمه ها
داغی شبیه زخم تو آتش نزد مرا

کاش بمانی

دیر به دادم رسیدی ای سر زخمی
کاش بمانی کنار دختر زخمی

باز بسوزان مرا به سوز صدایت
باز صدایم بزن زحنجر زخمی

نازنین من

ای دختر سه ساله ی من،نازنین من
ای یادگار سوخته ی سرزمین من

دستی نبود تا که نوازش کنم تو را
وقتی که در خرابه شدی هم نشین من

ابتا یا حسین(ع)

بر روی نیزه نشستی پا به پایت آمدم
دخترت را می زدند و در هوایت آمدم

گاه از پیشِ دو چشمانم چرا گم می شدی؟
گاه در بازارها پشتِ صدایت آمدم

اشک روان

بغض مرا آه نهان گرفته
چشم مرا اشک روان گرفته

از بس زمین خوردم رمق ندارم
حتی دلم از آسمان گرفته

ای زمینِ کربلا

دست بر خاکت زدم جانِ مرا آتش زدی
با غمت لبهایِ خندانِ مرا آتش زدی

ای زمینِ کربلا..آرام تر من زینبم…
با همین حسّ ات تو دستانِ مرا آتش زدی

إنّا إلیه راجعون

ذکر لبت در هر قدم؛ «إنّا إلیه راجعون»
ورد زبانت دم به دم «إنّا إلیه راجعون»

از کوفیانِ کینه ای بسیار داری خاطره
از فتنۂ اهل ستم، «إنّا إلیه راجعون»

اعوذ باالله من الکرب والبلا

غصه گرفته تمام پیکر من را
این زمین کجاست حسین آمدم اینجا
می دهد اینجا چه قدَر بوی آشنا

اعوذ باالله من الکرب والبلا

ای عزیزِ فاطمه

یک نظر کن حال و روزمضطرم در این دیار
ای عزیزِ فاطمه..دیده ترم در این دیار

با ورودت..حزن و اندوهی دو چندان آمده
از غمت آقا گریبان می درم در این دیار

دکمه بازگشت به بالا