تا علقمه امّا به لب عطشان رفت
تیر آمد و مشک ساقی طفلان رفت
تیر دگر آمد و علمدار افتاد
در خیمه همه منتظر امّا جان رفت
محمدمهدی عبدالهی
تا علقمه امّا به لب عطشان رفت
تیر آمد و مشک ساقی طفلان رفت
تیر دگر آمد و علمدار افتاد
در خیمه همه منتظر امّا جان رفت
محمدمهدی عبدالهی
درعلقمهآه از دل ِ ریش نکش
آرامشخیمه را به تشویش نکش
اینتیرسه شعبه مخبرحرمله است
انقدرتو حرف مشک را پیش نکش!
وحید قاسمی
دیده ای نیست برای تو نبارد آقا
عاشقی نیست به تو دل نسپارد آقا
جمعه ها آمد و رفتند, ندیدم رویت
دل خسته ز غمت تاب ندارد آقا
محمدمهدی عبدالهی
شمر و سنان دور و برت تاب میخورند
نان را به نرخ کشتن اصحاب میخورند
تنها برای این که لج ام را در آورند
با مشک شان کنار حرم آب میخورند
علیرضا خاکساری
تا که شمشیر به پیشانی مهتاب نشست
دخترش دست به پیشانی و بی تاب, نشست
تا که گفتند شگفتا چه علی را بهنماز؟!
عرق شرم به پیشانی محراب نشست
سید علی احمدی (فقیر)
آنروز که احرام تمتع می بست
برشانه ی عرشیه ی عباس نشست
با آنکه سه سال بیشتر جلوه نکرد
گفتند که فاطمه است دیدند که هست
قاسم نعمتی
روزگاری مخوفه است , میا
باغها بی شکوفه است , میا
نامه های رسیده نیرنگ است
شهر من شهر کوفه است , میا
خوش به حال هر که در این خانهحکمش نوکریست
دیدن تو آرزوی قلبــــیِّ هــــر حیدریـــست
گوش کن هر ضربه ی قلـــــــببقیـــــــع مــــــادرت
ناله های العجل یا حجّة ابن العسگریست
دلخوش به طاق نصرت میلاددلبـرم
ناز نگاه دلـبرنادیده می خرم
شعبان که می رسد به دلم طعنه میزنم
بانیِّ اینفراق منم…. خاک بر سرم
حسین ایمانی
دل شد زغم هجر تو یک دریا غم
روزی من امروز غم و فردا غم
یک سال دگر گذشت از غیبت تو
باید چه کنم جشن بگیرم یا غم؟
سید مجتبی شجاع