شعر شهادت امام كاظم (ع)

شعر شهادت حضرت موسی ابن جعفر(ع)

تنت وقتی که در تشییع با در ربط پیدا کرد
مسیر روضه از اول به مادر ربط پیدا کرد

تو را برروی تخته پاره ای تشییع کردند و
به نوعی روضه با تابوت کوثر ربط پیدا کرد

شعر شهادت حضرت موسی ابن جعفر(ع)

ما را گدای خانه ی زهرا نوشته اند
خاک قدوم حضرت مولا نوشته اند
مهمان سفره های تولّا نوشته اند
خود را زمین زدیم , که بالا نوشته اند

شعر شهادت حضرت موسی ابن جعفر (ع)

اوضاع زندان سخت و بدتر شد
تا وضع جسمش مثل مادر شد

هر روز ضرب سیلی و شلّاق
افطاریِ موسی بن جعفر شد

شعر روضه حضرت موسی ابن جعفر (ع)

کُنجِ نَمورِ این قفسِ غم فزا بس است
خو با بلا گرفته ام اما بلا بس است

قلبم گرفته باز , جگر گوشه ام کجاست
این روزِ آخری غمِ هجرِ رضا بس است

شعر روضه حضرت موسی ابن جعفر (ع)

بر روی تخته بود ولی پیرهن که داشت
هنگام دفن , پیکر پاکش کفن که داشت
از بس که زَجرِ دوره زندان کشیده بود.
پیکر نمانده بود, ولی نیمه تن که داشت

آقا برای بوسه دختر دهن که داشت…

رسول ملکی

شعر دوبیتی روضه حضرت موسی ابن جعفر (ع)

بر روی تخته ای بدنش را گرفته اند
حمال ها به دوش, تنش را گرفته اند

باچشم پر ز اشک تمام ملایکه
بر سینه داغ سوختنش را گرفته اند

رسول ملکی

شعر روضه حضرت موسی ابن جعفر (ع)

شبیه پیر کنعان نه… که من یوسف دو تا دارم
غم معصومه را دارم, به دل شوق رضا دارم

از این زندان به آن زندان جدا از اهل خود رفتم
در این شب ها هوای کوچ از این ویرانه را دارم

شعر روضه حضرت موسی ابن جعفر(ع)

کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند؟
چه بلائی به سر چشم ترت اوردند ؟
شدی  آزاد  دگر از  قفس  تاریکت
ولی افسوس که بی بال وپرت اوردند

شعر روضه حضرن موسی ابن جعفر(ع)

گرچه در اینجا دست و پا, زنجیر هستی
گرچه ز کنج این قفس,رستن محال است
خورشیدی و هرجا که باشی می درخشی
خاموشی نور تو با بستن محال است

شعر روضه حضرن موسی ابن جعفر(ع)

نگاه خسته ی تان ماتمی به دل انداخت
برای سینه ی ما روضه ی محرم ساخت
دوباره پیرُهن مشکی عزای شما
و باد می وزد از مشهد رضای شما 

شعر شهادت حضرت موسی ابن جعفر (ع)

کاری بجز گریه برای ما نمانده
وقتی به آقا رحم در دنیا نمانده
زندان دل زندان دل زندان سیه چال
فرقی میان روز و شب اینجا نمانده

شعر شهادت حضرت موسی ابن جعفر (ع)

آسمان را به روی تخته ی در می بردند
تاج سر بود که باید روی سر می بردند
سرو سامان همه بی سر و بی سامان بود
پا به یک سوی , سر از یک طرف آویزان بود

دکمه بازگشت به بالا