شعر شهادت امام حسین (ع)

غارت…!

دشمن مجال پا زدنت را گرفت و برد
یعنی حسین های تنت را گرفت و برد

عمه زینب …

وجودش مثل دریا بود عمه
دقیقا مثل زهرا بود عمه

پیرهن

چون خدا خواست که عریان نشود پیکر او

ساخت از نیزه برای بدنش پیرهنی

بین گودال بلا

ای برادر تو ز پا افتاده ای؟
بین گودال بلا افتاده ای؟

چیزی نمانده است …

چیزی نمانده است , سبکبال تان کنند
چیزی نمانده است,که بد حال تان کنند

هق هق النگوها

وای من خیمه ها به غارت رفت
گیسویی روی نی پریشان شد

علت غوغای گودی

علت غوغای گودی نیزه بود
نیزه ای آمد حسینم را ربود

این زمین

این زمین مهد عزای زینب است
روز روشن اندر اینجا چون شب است

غریب بدون کفن

کمتر بر این غریب بدون کفن بزن
این ضربه ی دوازدهم را به من بزن

تیری شبیه نیزه

در هر کجا به باورتان من چکیده ام
بر گریه های خواهرتان من چکیده ام
هر شب دلم به یاد شما بغض می کند
بر پاره پاره پیکرتان من چکیده ام
در اوج غربتی و به نِی تکیه داده ای
با ناله های آخرتان من چکیده ام
یک ضربه , دو , سه , رسید تا دوازده
از طرز کَندن سرتان من چکیده ام
حنجر نمانده , چقدر بَد بریده است
بر این بریده حنجرتان من چکیده ام
تیری شبیه نیزه ولی با شتاب ِ تیر
آمد به قصد اصغرتان من چکیده ام
یک دشت پُر شده ز تن اکبرت حسین
بر بید ریخته پرتان من چکیده ام
گوشواره را کشید و رقیه زمین خورد
بر خاک روی دخترتان من چکیده ام

علیرضا عنصری

شبِ آخر

شبِ آخر بگذار این پَر ِمن باز شود
بیشتر رویِ تو چشم تر ِمن باز شود

شب آخر …

امشب فقط مانده برای ما برادر
این دشت فردا می کند غوغا برادر

دکمه بازگشت به بالا