چه ها که با دل زینب (س) نکرده این کوفه؟
تو نی سوار و منم کوچه گرد این کوفه
چه سنگها که نشد پرت سوی محمل من
شعر شهادت امام حسین (ع)
صبر کن ای برادرم آرام
غصه ام بوسه ای ز حنجر توست
آه زینب خدانگهدارت
غم من خاک روی معجر توست
دید از روی بلندی دلبرش آتش گرفت
زیرتیغ دشنه ها بال و پرش آتش گرفت
دید زیر آفتاب سوزناک کربلا
نیزه نیزه زخم های پیکرش آتش گرفت
باز کردم دفتر شعرم و دیدم می گریست
هم زمین هم آسمان با او دمادم می گریست
تا قلم برداشتم دیدم قلم هم می گریست
نه قلم حتی تمام واژه هایم می گریست
ازعطش لب روی لب میزد و پرپر میزد
تیرهم بوسه به دندان مطهّر میزد
درقفس بود و دگر قدرت پرواز نداشت
سنگاز هر طرفی دور تنش پر میزد
سوره ی مستور روی نیزه ها می بینمت
آیه ی والطور روی نیزه ها می بینمت
منبرو رحلت چه شد؟ای زاده ی ختمرسل
قاری مشهور!روی نیزه ها می بینمت
انگار جسم خسته ات آقا! وطن نداشت
در اوج بود و شوق به باز آمدن نداشت
جانم فدای آن تن زخمی بی رمق
آن تن که در میان بیابان کفن نداشت