شعر شهادت حضرت زهرا (س)

چگونه جسم تو را شست وشو دهم دریا

چگونه جسم تو را شست وشو دهم دریا

چگونه از دلت آمد رها کنی ما را

خدا به خیر کند تازه اوّلِ غسل است

کنار بازویتان لاله میشود پیدا

گریان روضه ایم

گریان روضه ایم و عزادار فاطمه

عمری اسیر کوچه و بازار فاطمه

جبران لطف مادریش را کجا توان

تا بی نهایتیم بدهکار فاطمه

گریه کن

گریه کن گریه عزیزم که سبکتر بشوی

وقت آن نیست که اینگونه کبوتر بشوی

همسر تازه جوانم نکند خسته شدی

نکند باعث تنهایی حیدر بشوی

دوباره ماندن زهرا

دوباره ماندن زهرا بعید تر شده بود

که درد پهلوی مادر شدیدتر شده بود

دلیل های کبودش جدیدتر شده بود

در این میانه حسن نا امیدتر شده بود

افتاده است

افتاده است عالم بالا به روی خاک
افتاده چون که مادر گل ها به روی خاک
افتاده یک غریبه و رفته است یک غریب
مولا به سوی مسجد و زهرا به روی خاک

به شب برآمد

به شب برآمد تا اینکه آفتاب کند
قیام کرد, قیامی که انقلاب کند
قیام کرد دلیرانه تا امامش را
برای اذن جهاد این چنین مجاب کند

رفتی شکست

رفتی شکست دست و دل آسمانی ام

رفتی رسید نوبت قامت کمانی ام

رفتی و باز شد همه دست های پست

بابا حکایتی شده بی تو جوانی ام


قصدخیانت

در سرش خیره سری فکر خیانت دارد

دست سنگین کسی میل جنایت دارد

یک نفر نیست بگوید مزن این قدر لگد

پشت در حضرت زهراست خجالت دارد

در سرش خیره سری

در سرش خیره سری فکر خیانت دارد

دست سنگین کسی میل جنایت دارد

یک نفر نیست بگوید مزن این قدر لگد

پشت در حضرت زهراست خجالت دارد

با لهجه ی بلال

با لهجه ی بلال ندا ناگهان رسید

حی علی العزا… عزا ناگهان رسید

مثل ‹‹حسین›› , ‹‹فاطمه›› هم گریه آور است

مثل ائمه گریه ی ما ناگهان رسید

گذشته آب

گذشته آب در این روزگار از سر من

حلال کن کهرسیده است روز آخر من

مرا ببخشکه افتاده ام در این بستر

 

نمانده استتوانی به جسم لاغر من

وقتی کفن آماده میکردم برات

وقتی کفن آماده میکردم برات

پیچیده میشد در سرم زهرا صدایت

لبخندروز اولت,روز عروسی

گفتیکه جان عالمی مولا فدایت

دکمه بازگشت به بالا