شعر شهادت حضرت زهرا (س)

دوانشود..

گمان کنم دگر این دردها دوا نشوند

و کودکان تو باشادی آشنا نشوند

اگر قرار به رفتن شده دعایی کن

که نیمه های شب از بین خواب پا نشوند

مبتلای زهرا (س)

دلم ز روز ازل مبتلای زهرا بود

غلام خانه به دوشی برای زهرا بود

نه من , که عالم امکان سراسرش هر دم

ز روز اوّل خلقت گدای زهرا بود

شب خوشه چین

شب خوشه چین چشم تو و آشنای تو
ای رایت سپیده دمان چشم های تو

چشم خیسم

چشم خیسم به تماشای دری سوخته شد
آن زمانی که به پشتش سپری سوخته شد

دست شفا کجاست

دست شفا کجاست که بیمار شد دلم
بر گیسوی تو باز گرفتار شد دلم

آه زینب جان

آهزینب جان در آغوشش کمی آهسته تر …

برتن مادر نشانی هست از آغوش ِدر!

آنقدَر از خارها بر برگ گل رد مانده که 

بوسهی باران ندارد روی بهـبودی اثـر

زینب مرا نبوس

تا سرفه میکنم بدنم درد میکند

زینب مرا نبوس, تنم درد میکند

از من نخواه با تو کنم درد دل علی

تا حرف میزنم دهنم درد میکند

پیرزن 18 ساله

من بیشتر برای شما گریه می کنم

دیگر نپرس اینکه چرا گریه می کنم 

آقا , تمام فاطمه نذرِ نگاه توست

آری امیر , داغ تُرا گریه می کنم 

داشت لگد میزد

بر درب حرم داشت لگد میزد , حیف

در بر سپرم داشت لگد میزد , حیف

از بین لگدها لگدی کشت مرا 

محسن پسرم داشت لگد میزد , حیف

مهدی زراعتی

 

 

مادرم بین شعله ها

درب وا شد و به گوش همه

تق ترقهای استخوان آمد

مادرم فرصت دفاع نداشت

پشت هم ضربه ناگهان آمد

شکست گوشه ابرو

چقدر خون چکداز ریش ریش پیرُهنت

شکست گوشه ابرو…شکسته شد دهنت

در آن کشاکش گودال مگر نمیدانست

که ” لا یمسحو الا مطهرونبه تنت…!!!؟

 نیما نجاری

در سوخته

آتش به تمام قد بر افروخته دید

مسمار نمایان به در سوخته دید

یک لحظه تنفس حسین بند آمد

دیوار و تن و در چو بهم دوخته دید

نیما نجاری

 

دکمه بازگشت به بالا