شعر شهادت حضرت زهرا (س)

جارو به دست…

جارو بدست می شوی و کار می کنی

داری برای خانه غذا بار می کنی

شکر خدا که پا شده ای راه می روی

مثل قدیم با همه رفتار می کنی

خطر دارد

                                                                 مرو که کوچه برای پرت خطر دارد

                                                                 مرو که رد شدن امروز دردسر دارد

                                                                   مگر نگفت خداوند خلقتت حتّی –

                                                              برای صورت تو برگ گل ضرر دارد؟

چادر تکانی

یک روز نه, دو روز نه, بلکه زمانی ست

رویم کبود اتفاقی ناگهانی ست

این رنگ نیلی با تعدّدهای لکّه

از مشتقات رنگ های ارغوانی ست

گیرم که خانه خانه ی وحی خدا نبود

گیرم که خانه خانه ی وحی خدا نبود

آتش به بیت ام ابیها روا نبود

آن بانویی که حرمت قرآنی اش سزاست

در کوچه اش تهاجم اعدا سزا نبود

دیگر خبر از صدای دستاسی نیست

دیگر خبر از صدای دستاسی نیست

در باغچه‌ی حیاط ما یاسی نیست

سیلی, … آنهم به روی زهرای حسین

افسوس که در مدینه عباسی نیست

شاعر: قاسم صرافان

دوباره شب شد و سر درد دارد

دوباره شب شد و سر درد دارد

بمیرم باز مادر درد دارد

پس از فصل پر از غم یک سخن گفت:

عزیزم زخم بستر درد دارد

کوچه

ز بی محلی همسایه های این کوچه

دلم گرفته شبیه هوای این کوچه

حسن بگو پسرم جای امن می بینی؟

کجا پناه بگیرم کجای این کوچه؟

ز بی محلی همسایه های این کوچه

ز بی محلی همسایه های این کوچه

دلم گرفته شبیه هوای این کوچه

حسن بگو پسرم جای امن می بینی؟

کجا پناه بگیرم کجای این کوچه؟

هرچه باشد باز هم دیوار از در بهتر است

هرچه باشد باز هم دیوار از در بهتر است       

چون ندارد میخ این دیوار در بر بهتر است

طاقت دست بریده را نداری فاطمه            

 کربلای تو بدون آب آور بهتر است

چهارده قرن

روبهان بر همسر شیر خدا سیلی زدند

در بهشت وحی بر خیر النسا سیلی زدند

نا مسلمانان که از دین و قرآن می زدند

بر رخ تطهیر و قدر و هل اتی سیلی زدند

یک زن تمام خلقت حق را بهانه شد

یک زن تمام خلقت حق را بهانه شد

یک زن میان عالم و آدم یگانه شد

یک زن که بود مظهر تکثیر آفتاب

هم دردِ مرد چاه, به آه شبانه شد

دکمه بازگشت به بالا