با لگد زد وحشی نامرد آن در را بماند
دید تا نقش زمین یاس پیمبر را بماند
لااقل ای کاش حرفی از مسلمانی نمیزد
نه،نمیگویم که او آیات کوثر را بماند
با لگد زد وحشی نامرد آن در را بماند
دید تا نقش زمین یاس پیمبر را بماند
لااقل ای کاش حرفی از مسلمانی نمیزد
نه،نمیگویم که او آیات کوثر را بماند
عزّتی دارم مداوم از عطایِ فاطمه
دولتی پاینده دارم از دعایِ فاطمه
کی سزاوارِ غلامیِ درِ این خانه ام؟
آبروها یافتم از خاکِ پایِ فاطمه
در آفرینش نقطه پرگار زهراست
دل دلبر و دلداده و دلدار زهراست
ناد علی احمد مختار زهراست
روح المعانی مخزن الاسرار زهراست
آنکس که زد به روی تو باید زند نقاب
از من نگیر رو که شدم از خجالت آب
هر شب کنار آهِ تو من آه می کشم
در خاکِ بستر تو علی شد ، ابوتراب
در خانه ای که بال مَلک سایه گستر است
چشمان اهل بیت به بیمار بستر است
محزون تر از نگاه علی ، آه فاطمه است
گویا شب جدایی اخلاص و کوثر است
از سرم سایه ی الطافِ خدا جمع نکن
مادر.. از رویِ سرم ،بالِ وفا جمع نکن
چادرت را بتکان و بده بر زینبِ خود
معجرِ خاکیِ خود را ز حیا جمع نکن
باغ و بهار میرود از خانه ی علی
پـرزد کبوتر حرم لـانـه ی علی
بارِ مصیبت تو سماوات را گرفت
انبوه درد ها همه بر شانه ی علی
ما دوتا در دل طوفان،دل دریا داریم
هر دو انّا شده وفکرفتحنا داریم
روزمان شب نشده،غصه فردا داریم
چقدر وجه تشابه ،من وزهراداریم
صدای ناله می آید، چرا حیدر پریشان است؟
چرا این در شکسته فاطمه بی تاب و حیران است؟
صدا زد فضه را در بین دیوار و در خانه
خُذینی فضه جان، محسن گشوده بال و بی جان است
آهسته اسباب سفر را جمع کردی
آثار آن بی بال و پر را جمع کردی
آن دستمالی که به سر می بست بی بی
تصویرِ زردِ دردِ سر را جمع کردی
آن رتبه را که هیچ کسی از ازل نداشت
زهرا همیشه داشت که چون خود مَثَل نداشت
از این جهت شبیه به پروردگار بود
که اصلِ اصل بوده و اصلاً بدل نداشت
مادر به نونهالی من رحم کن مرو
جان حسین جان حسن رحم کن مرو
ماخودبخود به آتشِ غم مبتلا شدیم
بر اهلِ خانه شعله مزن رحم کن مرو