شعر شهادت حضرت زهرا (س)

خون جگر

از خاک اگر که عــزمِ سـفر داشت فاطمه
از دَردِ بـوتُــراب , خـبر داشـت فاطمه

با چشم بسته هم ز علی چشم برنداشت
حق را چه خـوب مَـدّ نـظـر داشت فاطمه

زهرا بمان

دلواپسی برایم, از این که رو سیاهم
شرم از شما نکردم, با این همه گناهم

هر شب برای یاری,دنبال من دویدی
اما فرار کردم ,افتاده قعر چاهم

حضرت صدّیقه

زهرا محلّ جلوه ی الله اکبر است
آیینه ی تمام نمای پیمبر است

کوثر عطیّه ایست خدا داده بر رسول
زهرا عطیّه, اُمّ اَبیها و کوثر است

خزان زودرس

شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان
نمی یابم تو را, ای در جهان مانند جان پنهان!

فرشته مست دنبال صدایش راه می افتد
کسی که می برد نام تو را زیر زبان پنهان

تسلیـمِ رضای فاطمه

تا که تسلیمیم , تسلیـمِ رضای فاطمه
راضی از اعمال ما باشـد خُدای فاطمه

شاه بانوی دوعالم اوست از این رو خُدا
آفریده شـاه مـردان را برای فاطمه

سوره ى کوثَر

چُنان طوفانِ سردى که براى گل ضرر دارد
شتابِ دست سَمت صورت مادر خطر دارد

حسن مانده ست که گریان عصاى مادرش باشد
وَ یا که گوشواره از میان خاک بردارد

سپر حیدر

ناگهان در وسط کوچه پرش خورد زمین
مادر افتاد؛ کنارش پسرش خورد زمین

پاک می کرد حسن دیده گریانش را
دید مادر جلوی چشم ترش خورد زمین

چشم ترم

خون می رود ز چشم ترم پای رفتنت
پشتم خمید پای تماشای رفتنت

ای با شتاب عزم سفر کرده صبر کن
خانه هنوز نیست مهیای رفتنت

روضه گریان

شاید این روضه گریان رخ مادر باشد
یادرآمیخته با غصه ی حیدر باشد
یاتنش مثل گل لاله پرپر باشد
آه سخت است اگر قافیه ام در باشد

مخزن اسرارخدا

 نُه سال تو با نداریم ساخته ای
هم دل به علی(ع) داده ودل باخته ای

حالا که بتو نیاز ِمُبرَم دارم
 تابوت برای رفتنت ساخته ای

الجار ثم الدار

نوری میان دستهایش تا فلک داشت
در پیشگاه او به خود خورشید شک داشت

چیزی از این دنیا برای خود نمیخواست
پیش خدا هفت آسمان جای فدک داشت

سلمان اهلبیت

ناگهان پشت در شلوغ شدو
کفر آتش به جان دین افتاد
یک نفر با لگد به در زدو بعد
مادری پشت در زمین افتاد

من که سلمان اهلبیتم, پس
چشمهایم به دست مولا بود
من اجازه نداشتم آنروز
فقط این کار ,کار زهرا بود

وسط خانه بودم و دیدم
داشت زخم علی نمک می خورد
دست مولا به ریسمان بود و
فاطمه پشت در کتک می خورد

یک طرف فاطمه که یاس علیست
یک طرف میخ در که شعله ور است
کاش می شد مرا کتک بزنند
فاطمه دختر پیامبر است

وای از دست نامسلمان ها
تازیانه زدند بر قرآن
گفتم ای وای یا رسول الله!
دخترت را زدند نامردان

بین آتش نفس نفس زد و گفت
گرچه من دست بر کمر دارم
محسنم هم اگر شهید شود
از علی دست بر نمی دارم

مجید تال

***لینک ورود به آرشیو شعر های شهادت حضرت زهرا س ***

دکمه بازگشت به بالا