شعر شهادت حضرت زهرا (س)

آیات خدا

“بیت المقدس” بود , آنجا که درش سوخت
با آتشِ آن ؛ عرش هم دور و برش سوخت

اصلا محال است اینکه آب آتش بگیرد
آنقدر هیزم بود که , آب آخرش سوخت

نور خورشید

گردبادی میان کوچه وزید
پسری بین کوچه هُل کرده
مادرش مانده است و نامحرم
و رگ غیرتش که گل کرده

رو به قبله

دیده ات را باز کن بر زخم ما مرهم ببند
این چنین مگذار ما را, بار ما را هم ببند

مشکل افتاده به کارم فاطمه اعجاز کن
بار دیگر پلک های زخمی ات را باز کن
 

دعای مادر

خیر دنیا و قیامت در دعای مادر است
صورت خوبان عالم زیر پای مادر است

آن صدای ماندگاری که به گوش آدمی
بعد مردن هم نمی میرد صدای مادر است

جَنَّتُ الاعلا

سائل شدیم و رحمتِ زهرا به ما رسید
عرضِ ادب به ساحتِ مولا به ما رسید

دار و‌ ‌ندارمان , همه خیراتِ فاطمه ست
الحق تمامِ خیرِ دو دنیا به ما رسید!!

خجالت می‌کشم

اگر خشکم اگر زردم درخت رو به پاییزم

تمام برگ‌هایم را به پاهای تو می‌ریزم

چه نیرو می‌دهد بر من نگاه چشم‌های تو

بیا بنشین کنار من که از عشق تو برخیزم

قنوتِ نیمه شب

چشمت رقم زد در ازل تقدیر من را
رویای من , تفهیم کن تعبیر من را

از جانبِ من بوده بدعهدی همیشه…
تو چشم پوشی می کنی تاخیر من را

درمانده

هرکه جانانه به پای غم دلبر مانده
نام‌ او در همه ایام سراسر مانده

لبمان با قدح ساقی‌کوثر تر شد
آنچنانی که لب از باده‌ی او تر مانده

روز آخری

هر چند پر شکسته شدی و نمی پری
اما هنوز, مثل همیشه کبوتری
شکر خدا که پاشدی و راه می روی
انگار فاطمه کمی امروز بهتری

جان امـیرالمؤمنین

باز کن چشمَت وَگرنه بسته ای راه نفس را
می شود دنـیا بدون بودنت زندانِ مولا
قاتل جان امـیرالمؤمنین زخـمِ زبان ها
رفتی و با رفتن تو می شود بی خیر … دنیا

کوثر عشق

حیدر به غیر تو که دلداری ندارد
غمدیده هست و یار وغمخواری ندارد

ای کشتی عمر علی پهلو گرفتی
بی روی تو ماه شب تاری ندارد

فاطمه جان

این بار چندم است کفن باز می‌کنم
دارم به این بهانه تو را ناز می‌کنم*

پلکی تبسمی نفسی یا شکایتی
باشد بخواب فاطمه هر طور راحتی

دکمه بازگشت به بالا