شعر شهادت حضرت زهرا (س)

دارالعَزا

این روزها که دیدنتان کیمیا شده
این خانه خانه نیست که دارالعَزا شده

باور نمی‌کنم چقدر آب رفته‌ای
حتی برایِ ناله لبت بی صدا شده

آرامش حیدر

این اشک که خود گوشه ای از رحمت زهراست
عرض ادب کوچک ما ساحت زهراست

آن کس که پیمبر به دو دستش زده بوسه
او اُم ابیهای نبی حضرت زهراست

یا زهرا

هر کسی بر فاطمه قلبا ارادت داشته
شک ندارم بی گمان با عشق نسبت داشته

حجه الله علینا مادر پروانه هاست
مادری که بر امامان هم امامت داشته

رحم کن بر دل علی

مثل ابر بهار می بارم, رحم کن بر دل علی زهرا
چاره ی لحظه های دشوارم, رحم کن بر دل علی زهرا

اندکی تا دم سحر مانده, تازه آغاز دردسر مانده
لحظه ها را چگونه بشمارم؟! رحم کن بر دل علی زهرا

بیخبر از اتفاق کوچه

شعله زد دیوار از تنهایی اش, در بعدازآن
آشیانه سوخت در آتش,کبوتر بعدازآن

پشت در سرگرم صحبت بود اما ناگهان
شعله اول سمت چادر رفت,معجر بعدازآن

یگانه

مردی یگانه بود و بانویی یگانه
آهسته می‌رفتند از خانه شبانه

همراه هم بودند مثل دو غریبه
پهلو به پهلو, پا به پا, شانه به شانه

در محضرت

در محضرت همیشه گرفتار میرسم
با دست خالی و دلِ بیمار میرسم

آقا بدون لطف تو افسرده می شوم
درشعرخود دوباره به تکرار میرسم

به احترام علی

به رسم فرقه ی عشاق ساده باید مُرد
به احترام علی ایستاده باید مُرد
چه بی اراده و چه با اراده باید مُرد
برای غربت این خانواده باید مُرد

نان نپز جان من خطر دارد

پا شدی از میان این بستر, نکند اتفاقی افتاده؟!
بسته ای چادرت به دور کمر, نکند اتفاقی افتاده؟!

پاشدی تا کمی قدم بزنی, آب و جارو به این حرم بزنی
بازویت خوب شد مگر مادر؟! نکند اتفاقی افتاده؟!

نیلوفرانه ترین یاس شهر

اگر می توانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان
تو هم مثل من نیمه جانی بمان
زمین‌گیر من,آسمانی,بمان

خالی مکن دور و برم را

با رفتنت خالی مکن دور و برم را
پاشیده تر از این مگردان لشگرم را
ای نیمه ی مجروح من ای کاشبا تو
در خاک بگذارند نیم دیگرم را

بی‌حرم می‌مانی

 

وای از این بازی, که تو با صبرِ حیدر می‌کنی
چشم بر هم می‌نهد, چادر که بر سر می‌کنی

آه! ای «اَمّن یُجیبِ» دختران بی‌پناه!
زینبت را پس چرا این گونه «مضطر» می‌کنی؟

دکمه بازگشت به بالا