بر شانه میآورد تا بانو نیافتد
آرام تا این شمع از سوسو نیافتد
پروانه بود و دورِ مادر چرخ میزد
حتی نگاهی بر جلالِ او نیافتد
بر شانه میآورد تا بانو نیافتد
آرام تا این شمع از سوسو نیافتد
پروانه بود و دورِ مادر چرخ میزد
حتی نگاهی بر جلالِ او نیافتد
چشماشو بست چشمای من رو تر کرد
رفت و منِ بی کس و خون ْجگر کرد
آسمونم دلش برام کباب شـد
بِدون من همسفرم , سفر کرد
می نویسم به چشمِ تَر مادر
می نویسم به رویِ دَر مادر
با همین پاره یِ جگر مادر
سوختم از سکوت اگر مادر
می نویسم مرا بِبَر مادر
ازخانه چارچوب درت راشکسته اند
باب الحوائج پدرت را شکسته اند
عمداً مقابل پسر ارشدت زدند
یعنی غرور گل پسرت راشکسته اند
گلایه می چکد از آسمان دلبری ات
خداکندکه نباشد کلام آخری ات
سؤال میکنم ازتو ,دلیل اشکت چیست?
عذاب می دهی ام باجواب سرسری ات
مثل شمع سحری اب شدی از گریه
از خودت بی خبری اب شدی از گریه
بسترت خیس شد از اشک بیا گریه نکن
ناله ها از نفس انداخت تو را گریه نکن
آورده دستی را کمی بالا به زحمت
دستی گرفته زیـرِ دستی را به زحمت
دستِ دعایِ دختری هم رفته بالا
بلکه نیفتد مادرش زهرا به زحمت …
سنجاق را بگیر و به موی سرت بزن
حرفی برای دلخوشی دخترت بزن
دیگر بس است گردش دستاس و پخت نان
دستی به خاک های پَر معجرت بزن
خالق احدی باتو برابرنکشیده
مانند تو صدیقه اطهر نکشیده
خطاط تو را غیر شکسته ننوشته
نقاش تورا غیر مکسّر نکشیده
در انتظار تو چشمم همیشه بارانیست
وبی تو حال وهوای دلم چه طوفانیست
بیا که خیری از این زندگی نمی بینم
که لحظه لحظه ی عمرم پراز پریشانیست
برخیز اذان بگو به فراز حرم بلال
خیلی گرفته است دل مضطرم بلال
رفتی به ماذنه بگو از غربت علی
من را زدند پیش روی شوهرم بلال