شعر شهادت حضرت ام البنين (س)

یا اُم‌البنین(س)

مادرِ اندوه‌ها بی‌بیِ غم اُم‌البنین
بی نفس بی همنفس ای بی حرم اُم‌البنین

ما گرفتاریم اما از گرفتاری چه غم
تا تو را داریم در هر بیش و کم اُم‌البنین

یا ام البنین(س)

پس از زهرا نمیبینی زنی را اینچنین باشد
زنی اینگونه هم پای امیرالمؤمنین باشد

قدم بگذاشت در بیت علی فخر کلابیه
که مفهوم جدیدی از ادب روی زمین باشد

مادرم گفته که از ام البنین حاجت بخواه

وقت گریه یار وقتی نیست زانو یار شد
تکیه گاه گریه کردن های من دیوار شد

مردم دنیا نمیفهمند ما عاشق شدیم
زندگی کردن برای عاشقان دشوار شد

بانوی ادب

ادب کنید که امشب شبِ مناجات است
شب توسل و اشک و شب عنایات است
وفات مادر ساقی… عزیز سادات است
ادب کنید که هنگام عرض حاجات است

عاصی شدم از عالم و آدم به ابالفضل

عاصی شدم از عالم و آدم به ابالفضل
از دست جماعت گله بردم به ابالفضل

کردند همه پشت به من نیست خیالی
گرم است بجای همه پشتم به ابالفضل

عزیز مادر

رفته بودی آب بیاری واسه خیمه های بیتاب
سهم تو کل فرات بود نه یه مشک خالی ازآب

یوسف طایفه ما ای رشیدقدکشیده
ازتموم هیبتت یه سپرت برام رسیده

یا اماه

آمد و یک مدینه آه آورد
چشم گریان به شوق ماه آورد

آمده با صلابت گریه
ایستاده به قامت گریه

ام الادب

از اول هر کجا که حرفی از مادرترین بوده
همیشه بعد اسم فاطمه ، ام البنین بوده

کنیزی کرد زینب را مقامش رفت بالاتر
اگر ام‌البنین ، ام‌البنین شد اینچنین بوده

ام الادب

تمام عمر من و آستانِ اُم‌ِبنین
که در تمامیِ عمریم میهمانِ اُم‌ِبنین

“هزار دشمنم اَر می‌کنند قصدِ هلاک”
چه غم مرا که منم در امانِ اُم‌ِبنین

یا ام البنین(س)

اول به زینبش دم در احترام کرد
با اذن او ورود به بیت‌الامام کرد

تا خاطرات شعله‌ور از یادها رود
معروف شد به اُم‌ّ بنین، ترک نام کرد

مادر مادر

ما چه می فهمیم غم را، داغ را، دل بی قراری را
یا که شب های پر از دلگیری و چشم انتظاری را

ما چه می فهمیم سوز و سردی فصل زمستان را
بغض مانده در دل پاییزی و چشم بهاری را

ام الادب

رسیده بود مدینه ولی برای عزا
امام،قافله اش را نشاند در صحرا

خبر به خیمه زینب رسید می آید
خبر به عمه که ام الشهید می آید

دکمه بازگشت به بالا