مادرِ اندوهها بیبیِ غم اُمالبنین
بی نفس بی همنفس ای بی حرم اُمالبنین
ما گرفتاریم اما از گرفتاری چه غم
تا تو را داریم در هر بیش و کم اُمالبنین
مادرِ اندوهها بیبیِ غم اُمالبنین
بی نفس بی همنفس ای بی حرم اُمالبنین
ما گرفتاریم اما از گرفتاری چه غم
تا تو را داریم در هر بیش و کم اُمالبنین
پس از زهرا نمیبینی زنی را اینچنین باشد
زنی اینگونه هم پای امیرالمؤمنین باشد
قدم بگذاشت در بیت علی فخر کلابیه
که مفهوم جدیدی از ادب روی زمین باشد
وقت گریه یار وقتی نیست زانو یار شد
تکیه گاه گریه کردن های من دیوار شد
مردم دنیا نمیفهمند ما عاشق شدیم
زندگی کردن برای عاشقان دشوار شد
ادب کنید که امشب شبِ مناجات است
شب توسل و اشک و شب عنایات است
وفات مادر ساقی… عزیز سادات است
ادب کنید که هنگام عرض حاجات است
عاصی شدم از عالم و آدم به ابالفضل
از دست جماعت گله بردم به ابالفضل
کردند همه پشت به من نیست خیالی
گرم است بجای همه پشتم به ابالفضل
رفته بودی آب بیاری واسه خیمه های بیتاب
سهم تو کل فرات بود نه یه مشک خالی ازآب
یوسف طایفه ما ای رشیدقدکشیده
ازتموم هیبتت یه سپرت برام رسیده
آمد و یک مدینه آه آورد
چشم گریان به شوق ماه آورد
آمده با صلابت گریه
ایستاده به قامت گریه
از اول هر کجا که حرفی از مادرترین بوده
همیشه بعد اسم فاطمه ، ام البنین بوده
کنیزی کرد زینب را مقامش رفت بالاتر
اگر امالبنین ، امالبنین شد اینچنین بوده
تمام عمر من و آستانِ اُمِبنین
که در تمامیِ عمریم میهمانِ اُمِبنین
“هزار دشمنم اَر میکنند قصدِ هلاک”
چه غم مرا که منم در امانِ اُمِبنین
اول به زینبش دم در احترام کرد
با اذن او ورود به بیتالامام کرد
تا خاطرات شعلهور از یادها رود
معروف شد به اُمّ بنین، ترک نام کرد
ما چه می فهمیم غم را، داغ را، دل بی قراری را
یا که شب های پر از دلگیری و چشم انتظاری را
ما چه می فهمیم سوز و سردی فصل زمستان را
بغض مانده در دل پاییزی و چشم بهاری را
رسیده بود مدینه ولی برای عزا
امام،قافله اش را نشاند در صحرا
خبر به خیمه زینب رسید می آید
خبر به عمه که ام الشهید می آید