شعر شهادت امام صادق (ع)

گوشه‌ی بستر

گوشه‌ی بستر مرگ افتاده

پیرمردی که غریب و تنهاست

پای تا سر بدنش می‌لرزد

اثر زهر ز رنگش پیداست

سالخورده‌ی ایام

خسته و سالخورده‌ی ایام

دیگر از پا به بستر افتاده

به زمستان رسیده پائیزش

گل یاسی که پرپر افتاده

نیمه ی شب

نیمه ی شببود و در بیت امام

غرق در حقزاده ی خیر الانام

در میان سجدهگاه اطهرش

واله ازانوار ذات داورش

می دویدم پی شان

می دویدم پی شان نیمهشب از کوچه تنگ

با دلی خون که به یادشب صحرا افتاد

یاد آن دخترکی که عقبقافله ای

چشم هایش به دو چشمانعمو تا افتاد

مردی غروب کرد

مردی غروب کرد وقتی افق شکست

خورشید دیگری جای پدر نشست

او یک امام بود هر چند بی قیام

او یک رسول بود جبریل شاهد است

 

مدینه گرمِ حضور

مدینه گرمِ حضور معطرت آقا

پر از شمیم بهشت است معبرت آقا

در آسمان دو عالم همیشه خورشیدی

مدینه شرقِ طلوع منورت آقا

مثل همیشه

مثل همیشه شهر مدینه عزاگرفت

از دود آه حضرت صادق فضا گرفت

 

هفت آسمان برای غمش گریه می کنند

از غصه اش دل پره درد خدا گرفت

مادر چه گویمت

مادر چه گویمت که عدو جز جفا نکرد

حق تو را ادا ننمود و چه ها نکرد

 

مادر به خانه تو عدو از در آمدند

دشمن ز بام آمد و شرم از خدا نکرد

پیربزرگ طایفه

پیر بزرگ طایفه بود و کریم بود

در اعتلای نهضت جدش سهیم بود

مسند نشین کرسی تدریس علم ها

شایسته ی صفات حکیم وعلیم بود

منبرت آقا

پر از شمیم بهشت است منبرت آقا

به برکت نفحات معطرت آقا

 هنوز عطر و شمیم محمدی دارد

گلِ دمیده ز لبهای أطهرت آقا

برای مدینه

بازگرفته دلم برای مدینه

بازنشسته دلم به پای مدینه

شکرخدا عاشق دیار حبیبم

شکرخدا که شدم گدای مدینه

نذری پزان

 

امشب چرا اینقدر نورانی ست؟

شاید کسی نان می پزد شاید

شاید کسی نذری پزان دارد

بدجور بوی دود می آید!

 

دکمه بازگشت به بالا